فرهنگستان علوم اسلامی قم - آخرين عناوين :: نسخه کامل https://www.foeq.ir/ Sun, 19 May 2024 23:05:15 GMT استوديو خبر (سيستم جامع انتشار خبر و اتوماسيون هيئت تحريريه) نسخه 3.0 https://www.foeq.ir/skins/default/fa/normal/ch01_newsfeed_logo.gif تهيه شده توسط فرهنگستان علوم اسلامی قم https://www.foeq.ir/ 100 70 fa نقل و نشر مطالب با ذکر نام فرهنگستان علوم اسلامی قم آزاد است. Sun, 19 May 2024 23:05:15 GMT 60 قدرتِ منطقِ مقاومت؛ انعکاس میدانی «نظام محاسباتی» جبهه‌ی مقاومت https://www.foeq.ir/vdca.mn6k49nu65k14.html مقدمهاصول «نظام محاسباتی» حاکم بر فرآیند تولد و تکامل جبهه‌ی مقاومت، در شیوه‏ی پاسخ‌گویی به حمله به کنسول‌گری کشورمان در دمشق، انعکاس روشنی داشت. از این آوردگاه می‌توان برای آشکارسازی «منطق مقاومت» بهره گرفت و راستای فاعلیّت این دستگاه محاسباتی در شکل‌دادن به نظم جدید جهانی را گمانه‌زنی کرد. «ایستادن در نقطه‌های غیرقابل‌انکار قدرت‌آفرین»، «تغییرِ منطقِ موازنه‌ی تکنولوژی‌های هراس‌آفرین» و «بهره‌گیری از قدرت بهت خبری»، سه مولفه‌ی برجسته‌ای هستند که به‌عنوان انعکاس این نظام محاسباتی در عملیات وعده‌ی صادق قابل تامل‌اند.الف. ایستادن در نقطه‌های غیرقابل‌انکارِ قدرت‌آفرینمنطق هزینه و فایده‌ی عملیات وعده‌ی صادق (به‌عنوان یک کنش نظامی) از «نظام محاسباتیِ» دیرپاتر و موسع‌تری بهره گرفته بود. این منطق آشکارکننده‌ی «روشِ» گزینش و انتخابِ نقطه‌هایی برای حضور موثر و تعیین‌کننده‌ی جبهه‌ی مقاومت در منطقه‌ی غرب آسیا بود؛ حضوری که هرگونه عکس‌العمل نسبت به آن، زاینده‌ی قدرت انکارناپذیر برای این جبهه باشد. ایجاد ناامنی غیرقابل‌بازگشت در مناطق امن ژئوپلیتیک استعمار و برافراشتن پرچم مقاومت در آن‌جا، از مهم‌ترین مشخصه‌های این نقطه‌یابی است.فنیقیه و سواحل کنعان، زادگاه استعمار باستان است. نخستین کشتی‌های ماجراجوی استعمار، قریب به سه هزاره قبل، از سواحل این منطقه به راه افتادند و با لنگرانداختن در سواحل شمالی و جنوبی مدیترانه، نخستین جوامع استعماری -مثل کارتاژ- را تاسیس کردند. تجربه‌ی جدیدتر استعمار، در پنج دهه قبل، از زمانی آغاز گردید که بیرق اسلامِ اموی در آندلس پایین کشیده شد؛ در این وضعیت جدید، از ماترک این تمدن، کشتی‌های استعماری از سواحل ایبریا (اسپانیا و پرتغال)، این‌بار به مقصد جنوب آسیا به راه افتادند و سنگ بنای تجارت اقیانوس‌پایه را بر زمین نهادند. این طرح چپاول‌گرانه در دوره‌ی متاخر با حفر کانال سوئز تکمیل شد و نسخه‌ی جدیدی پی‌ریزی گردید که ماحصل آن، اختلال در تجارت زمینی جهان شرق و محاصره‌ی اقتصادی مناطق مسلمان‌نشین بود. این طرح تا به امروز پیش رفته و رژیم صهیونیستی، نگهبان آن بوده است. تبدیل مأمن استعمار به مکمن جبهه‌ی مقاومت، با حضور موثر در گلوگاه‌های حیاتی نظام سلطه، یک راهبرد کلان در تاریخ این جبهه می‌باشد؛ چراکه تغییر ژئوپلیتیک استعمار، یکی از الزامات اساسی برانداختن این رویکرد غیرانسانی است.با تکیه بر این اصل محاسباتی، جمهوری اسلامی ایران نه‌تنها هیچ‌گاه حضور مستشاری خود در شامات و فلسطین را انکار نکرده است، بلکه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دهه‌ی گذشته به آمادگی جمهوری اسلامی برای تجهیز کرانه‌ی باختری نیز آشکارا تصریح فرموده‌اند.(۱) حضورِ تعیین‌کننده‌ی مقاومت در متن «کانون‌های جغرافیاییِ مظلومیتِ آشکار» و کنش‌های موثر در جهتِ «تغییرِ قطعیِ معادلاتِ قدرت» در آن نقاط، بی‌شک تابع یک «روشِ» محاسبه‌شده برای مواجهه‌ی دقیق و «سنجیده» با نظام سلطه‌ی جهانی است. طبعا این منطق، مهم‌تر و رکین‌تر از اقدام میدانی است؛ چراکه همواره قدرت زایش و امکان تکرار در بطن آن نهفته است. حمله به مرکزی که مستشاران جمهوری اسلامی ایران در آن‌جا حضور داشتند، به گمان فروکاستن و مهارکردن استقامت مثال‌زدنی مردم مظلوم غزه، اقدامی بود که این رژیم، خواه از این اقدام غیرحقوقی چشم‌پوشی می‌کرد و خواه این رفتار غیرانسانی را مرتکب می‌شد، نتیجه‌ی آن چیزی جز «واضح‌ترشدن چهره‌ی ددمنشانه‌ی رژیم» و مآلا «افزون‌ترگشتن قدرت جبهه‌ی مقاومت» نبود. زیرا تداوم کمک‌های مستشاری، به‌نحوی به زوال این رژیم را تسریع می‌کرد؛ حمله به این کانون و پاسخ پشیمان‌کننده‌ی ایران نیز اینک به‌نحو دیگری زوال وکیل استعمار در غرب آسیا را شتاب بخشیده است. ارتقای راهبرد جبهه و گسترش نفرت جهانی نسبت به صهیونیزم را نیز باید به وضعیت پیشین اضافه کرد. با وجود این منطقِ محاسبه‌ی زیان و فایده، امکان تکرار چنین حضورهایی هر لحظه وجود دارد. با این منطق، نظام محاسباتی حاکم بر تعامل میدان و دیپلماسی در جبهه‌ی مقاومت نیز قابل تشخیص و پیش‌بینی است. ب. تغییرِ منطقِ موازنه‌ی تکنولوژی‌های هراس‌آفرینانقلاب صنعتی، شمشیر دولبه‌ی مدرنیته برای معماری و ساخت جهان مدرن بوده است. از همان ابتدا که با اختراع موتور بخار، صنعت در خدمت استعمار و به‌سلطه‌درآوردن ملت‌های اقصی نقاط جهان قرار گرفت، پس از جنگ جهانی دوم و رونمایی از قدرت هسته‌ای، تکنولوژی‌های هراس‌آفرین نیز به استخدام هژمونی نظام سلطه درآمدند. تغییر و تحول در «معادله‌ی رعب» حاکم بر نظام بین‌الملل، که از این تکنولوژی‌های مرزِ دانشی تغذیه می‌کنند، بخش مهمی از نظام محاسباتی جبهه‌ی مقاومت برای پنجه‌درانداختن با نظام سلطه است. عملیات وعده‌ی صادق، سومین اقدام عینی و عملی نظام جمهوری اسلامی ایران علیه کشورهایی بود که مجهز به بمب اتمی هستند. این اقدام را جز با تکیه بر منطق محاسباتی جبهه‌ی مقاومت نمی‌توان تفسیر کرد.در ادبیات روابط بین‌الملل و مطالعات امنیت، از «بمب اتم» به‌عنوان «سلاحی برای استفاده‌نشدن» یاد می‌کنند. بسیاری از کارشناسان این حوزه معتقدند که برای تامین بازدارندگی، کشورهای در معرض تهدید باید به این سلاح راهبردی مجهز شوند. نکته‌ای که غالبا در این میان مغفول می‌ماند، این است که تجهیزشدن به سلاحِ مذکور، به‌معنای تبعیت از منطقِ قدرتِ نظامِ سلطه و به‌رسمیت‌شناختن آن است. آن‌چه امکان شکل‌گیری هندسه‌ی جدیدی از نظم در محیط بین‌الملل را نوید می‌دهد، ظهور منطقی نو برای تامینِ موازنه‌ی صلح-تهدید است. تغییر در «روش» حاکم بر موازنه‌ی تکنولوژی‌های نظامی و اصول مسلّم دیپلماسی و امنیت، یکی از نشانه‌های امکان ترسیم هندسه‌ی جدید نظام بین‌الملل است. این‌که بازیگری بتواند بدون افتادن در الزاماتِ منطقِ رایجِ بازدارندگی، از تکنولوژی، ابزار و مولفه‌های دیگری برای این مراد بهره بگیرد، نشانه‌ی صدق این سخن است که «خطّ اساسی سوّم و یکی از خطوط اصلی نظم جدید، گسترش منطق مقاومت خواهد بود. فکر مقاومت و جبهه‌ی مقاومت در مقابل زورگویی گسترش خواهد یافت که مبتکرش جمهوری اسلامی است». (۲)ظهور این قدرتِ متکی به تکنولوژی‌های نظامی از آستین سازمان‌ رزم جمهوری اسلامی ایران، تصور قدرت منطقه‌ای و جهانیِ ایرانِ پساترکمنچای را در انظار مردم ایران و جهان به‌نحو اغماض‌ناپذیری تغییر خواهد داد. فراموش نکنیم که ما همان کشوری بودیم که مدرنیته را در وسط جنگ با روس‌ها و در بهت ناشی از عدم توازن تکنولوژی نظامی شناختیم؛ تکنولوژی نظامی همیشه برای ما نشانه‌ی عقب‌ماندگی بود. اما اینک، ایران، تنها کشوری در جهان است که با تکنولوژی نظامی خاص خودش، به تهدیدات و تجاوزات برخاسته از سه کشور هسته‌ای، با تکنولوژی ناهمتراز و ضمن رعایت اصول اخلاقی و انسانی در متن جنگ، پاسخ بازدارنده داده است. طبعا منطق این تغییر، مهم‌تر از مصادیق آن است؛ این منطق می‌تواند در نمودها و عرصه‌های دیگر نیز تکرار شود؛ شیوه‌ی انسانی‌تری برای تقسیم‌بندی قدرت در جهان و برقراری موازنه‌ی رعب، با این تجربه‌ها امکان پیدا می‌کند.ج. بهره‌گیری از قدرت بُهت خبریپیش‌بینی نویسنده از نحوه‌ی عکس‌العمل جمهوری اسلامی نسبت به حمله به کنسول‌گری کشورمان در سوریه -با توجه به تصوّر اجمالی‌اش از نظام محاسباتی مورد بحث- این بود که پاسخ ایران در «روزِ روشن» انجام خواهد شد. استدلالم این بود که این «منطق نو» باید بر همگان «عیان» بوده و «روا» پنداشته شود. آن‌چه این گمان را تقویت می‌کرد، انجام عملیات طوفان‌الاقصی در لحظه‌ی فجر صادق بود. با این پیش‌فرض احتمال می‌رفت که عملیات وعده‌ی صادق در لحظه‌ی عصر و و آغاز زوال آفتاب صورت بگیرد. اما آن‌چه در عمل رخ داد، آغاز این عملیات در ساعات منتهی به بامداد بود. اگرچه پیش‌بینی نویسنده اشتباه بود، اما در منطقِ توجیه‌گر آن نقصی وجود نداشت و در اصول آن تغییری رخ نداد؛ زیرا ماجرا و نحوه‌ی بازنمایی خبری آن به‌نحوی پیش رفت که گویا پاسخ ایران در «صبح روشن» انجام گرفته است. کلّ عملیات، از لحظه‌ی پرتاب تا اصابت -که چندین ساعت به‌طول انجامید- با گزارش‌های زنده و لحظه‌به‌لحظه‌ی شبکه‌های خبری ایران و تحلیل‌های پیوستیِ کارشناسان پوشش داده شد.با توجه به شواهد و قرائن، به‌نظر می‌رسد که مهندسان خبری این اقدام نظامی، «مخاطبان بیدارِ قاره‌ی امریکا» را نخستین هدف خود قرار داده بود. کلّ عملیات وعده‌ی صادق از لحظه‌های آغازین‌اش، برخلاف اصل غافل‌گیری و پنهان‌کاری نظامی، با پوشش خبری لحظه‌‎به‌لحظه‌ی شبکه‌های خبر همراه بود. ساکنان قاره‌ی امریکا در حالی روز تازه‌ی خود را آغاز می‌کردند که گزارش زنده‌ی پرتاب پهبادها و موشک‌ها از خاک ایران به‌سوی رژیم اشغال‌گر صهیونیستی، نخستین خبرِ پیش روی ایشان بود و به‌شکل زنده بازتاب داده می‌شد. حتی ردّ پای ایجاد «تعلیق» و «بهت» نسبت به ابعاد واقعه نیز در نحوه‌ی خبر رسانی لحاظ شده بود؛ چراکه اصول دستور زبان فارسی با زمانِ فعلِ «اصابت» در نخستین بیانیه‌ی رسمی نیروهای مسلح با یک‌دیگر هم‌خوانی نداشت.نکته‌ی آخر و تذکرنخستین طلیعه‌ی عملیات وعده‌ی صادق، فرازهایی از خطبه‌ی آیت‌الله خامنه‌ای در عید سعید فطر بود. تذکر معظم‌له و تاکید ایشان بر مساله‌ی «وحدت» نیز در چارچوب این منطق و الگوی دستگاه محاسباتی مورد قابل بحث است. بنابر منطق حاکم بر نظام محاسباتی‌ای که به گمانه‌زنی نسبت به برخی از ابعاد آن پرداختیم، نقطه‌ی آسیب‌پذیر جمهوری اسلامی ایران و جبهه‌ی مقاومت، به مقوله‌ی «وحدت درونی»اش برمی‌گردد. همه‌ی دستاوردهای این اقدام حیرت‌آور می‌تواند تحت‌الشعاع اختلافاتی قرار بگیرد که ظرفیت اختلال در «وحدت ملی» و «وحدت راهبردی جبهه‌ی مقاومت» را داشته باشند. این تذکر در «پرده» گفته شد؛ «راستان» اشارت آن را می‌توانند به‌درستی دریابند.پی‌نوشت[۱]. https://farsi.khamenei.ir/others-special?id=۲۸۲۹۹.[۲]. https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=۵۱۲۵۹. ]]> گفتگو ، گفتار Tue, 07 May 2024 11:38:10 GMT https://www.foeq.ir/vdca.mn6k49nu65k14.html نقد و ارزیابی کتاب تقریر مباحث فلسفه اصول استاد میرباقری https://www.foeq.ir/vdcj.ievfuqe8ysfzu.html کرسی علمی-ترویجی نقد و ارزیابی کتاب "تقریر مباحث فلسفه اصول استاد میرباقری" - جلد اول؛ در روز چهارشنبه 16 اسفند 1402 در فرهنگستان علوم اسلامی قم برگزار شد.▫️مقرر و ارائه کننده:حجت الاسلام محمدرضا ترابیناقد اول:حجت‌الاسلام محمد متقیان(استاد سطوح عالی حوزه‌ علمیه و پژوهشگر فرهنگستان علوم اسلامی)ناقد دوم:حجت‌الاسلام یحیی عبداللهی(استاد سطوح عالی حوزه‌ علمیه و پژوهشگر فرهنگستان علوم اسلامی) دبیر علمی:حجت‌الاسلام یاسر فروغی‌فرگزارش نشست:ارائه حجت‌الاسلام محمدرضا ترابی(نویسنده کتاب):در ابتدای جلسه نویسنده محترم کتاب به ارائه خلاصه‌ای از کتاب و روند نگارش آن پرداختند.بخش اول از این کتاب که در حال حاضر به نگارش درآمده به ضرورت فلسفه اصول فقه می‌پردازد. در این‌باره اشاره شده اولین ضرورت بحث مشخص شدن جایگاه هر یک از مباحث اصولی در فرآیند استنباط فقهی است، چیزی که امروزه در کتب متداول اصولی به صورت منطقی وجود ندارد و لذا برخی مباحث مطرح در اصول در واقع خارج از علم اصول بوده ولی به خطا در ذیل مباحث اصولی بحث می‌شود و یا برعکس برخی موارد مورد نیاز روش استنباط در علم اصول بحث نمی‌شود. همه این موارد توسط فلسفه اصول شناسایی و به صورت منطقی دسته‌بندی می‌شوند.اما دومین رویکردی که در باب ضرورت فلسفه اصول در این کتاب توسط استاد میرباقری طرح گردیده است، ضرورت بحث از باب کارآمدی فقه است، به این بیان که سطح تفقه موجود پاسخ‌گوی نیازهای جامعه امروز نیست و حتما فقه نیاز به ارتقا دارد و لذا برای ارتقای فقه روش استنباط آن نیز باید به نفع کارآمدی هرچه بیشتر فقه دست‌خوش تحول گردد. این بحث در واقع یک سلسله مدعیاتی است که از ابتدا نیاز به اثبات دارد، مثل اینکه اساسا چرا فقه موجود پاسخ‌گوی تمام نیازهای بشر و جامعه امروز نیست؟ اصلا فقه مطلوب شامل چه احکامی می‌گردد؟ آیا برای دست‌یابی به چنین فقهی تحول در اصول فقه ضروری است یا اصول موجود کفایت می‌کند؟ همه این مباحث در علمی به نام فلسفه اصول فقه بحث می‌شود.براین اساس اولین و مهم‌ترین بحثی که در این جلد از کتاب مطرح شده است، بحث از سنخ جدید حکم (شریعت)و نسبت آن با حکومت به عنوان رکن اصلی جامعه امروز است. لذا در عمده این جلد از کتاب به نقد و بررسی آراء مختلف در باب نسبت شریعت و حکومت پرداخته شده است و در نهایت و در آخرین نظر، استاد میرباقری به طرح نظریه مرحوم استاد حسینی(ره) پرداخته و این دیدگاه را در چهار بخش ارائه می‌دهند.۱. چیستی موضوع حکومت: سرپرستی تکامل اجتماعی ۲. فرآیند اسلامی شدن سرپرستی تکامل اجتماعی ۳. سنخ احکام مورد نیاز برای اسلامی شدن تکامل اجتماعی چیست؟ ۴. مبانی و زیرساخت‌های لازم برای استنباط احکام مورد نیاز برای اسلامی شدن تکامل اجتماعی چیست؟طرح نظرات ناقد اول: حجت‌الاسلام محمد متقیاننقد اول: ارائه یک نقد در روش نگارش کتاب اساسا تدوین مباحث استاد به سه صورت ممکن است.۱. پیاده و فهرست ۲. کتاب نویسی براساس نظرات استاد ۳. تقریرنویسی. در سنت تقریرنویسی سهم تاثیر مقرر چشمگیر بوده و خود قسمتی از ارزش محتواست. اما در اثر حاضر با اینکه به نام تقریر است ولی بنظر می‌رسد دست مقرر برای اصلاح متن باز نمی‌باشد به طوری اشاره به بسیاری از مباحث در کتاب لزومی ندارد ولی در متن ذکر شده، به این دلیل که استناد متن به استاد حفظ شود؛ به عنوان نمونه طرح مفصل سند۲۰۳۰ در کتاب! در حالیکه حتما طرح این دست مباحث که اقتضای کلاس است، شان یک بحث تخصصی حوزوی نیست.نقد دوم: ارائه برخی نقدهای محتوایی۱. نظرات مرحوم نائینی و مرحوم مومن خوب و درست ارائه نشده و لذا نقدها هم نابجاست که البته این اشکال به مقرر بازگشت نمی‌کند._مثل نسبت اشتباهی که به مرحوم نائینی در دستور به جمع‌آوری کتاب تنبیه‌الامه داده شده است._یا نسبت تاثیرپذیری مرحوم نائینی از روح القوانین منتسکیو که حتما اشتباه است._یا اینکه مرحوم نائینی ولایت فقیه را نه از باب ادله بلکه از باب امور حسبه قبول داشته‌اند، در حالیکه ایشان در تقریرات مکاسب به صراحت ولایت عامه فقیه را از طریق مقبوله می‌پذیرد. ۲. اشکال دیگر اینکه گاهی از منظر مبنای جدیدالتاسیس فرهنگستان که اساسا هیچ سابقه‌ای در حوزه‌های علمیه ندارد، آرای دیگران نقد می‌شود درحالیکه اصولا نقد باید برپایه مواردی باشد که صاحب نظر خود به آن اشراف داشته و در مواردی بدون لحاظ آن ایراد نظر کرده است، نه اینکه از پایگاهی نقد شود که اساسا صاحب نظر اصلا از آن اطلاعی نداشته است. مثلا به مرحوم نائینی نقد شده است که مبنای دین‌شناسی ایشان مبنی بر معرفی دین به مجموعه گزاره‌ها اعتقادی اخلاقی و حقوقی اشتباه است و اساس دین جریان الوهیت و ولایت می‌باشد!۳. همچنین در کتاب به آقای مومن نسبت داده شده است که فقیه حق جعل قانون ندارد، در حالیکه ایشان در کتابشان سرفصلی دارند به نام اختیارات ولی الامر در جعل قوانین!طرح نظرات ناقد دوم: حجت‌الاسلام یحیی عبداللهی۱. نقد اول: لزوم دسته‌بندی شخصیت ها ذیل عنوانین محتوایی۲. نقد دوم: لزوم ساختارمندی ارائه هر نظریه در قالبی ثابت مثل ضرورت موضوع هدف۲.نقد سوم: در دیدگاه ها جای آقای مهدی حائری و سید احمد مددی خالی‌ است.۳.نقد چهارم: بهتر این بود که در نظریات از صاحبان این نظریات در زمان خودمان بهره ببریم تا با ایجاد همدلی و همفکری با آن‌ها استحکام تقریر نظرات را بالا ببریم.۴. نقد چهارم: در طرح نظر شهید صدر یک خلطی رخ داده است. ما در دیدگاه شهید صدر داریم که ایشان می‌خواهد به کمک دیدگاه‌های کل‌گر و نظام‌مند از روبناهای فقهی به احکام مکتبی برسد اما مسیر برعکس که بخواهند از مکتب به احکام فقهی دست بیابند در نظر ایشان وجود ندارد.۵. نقد پنجم: اینکه به شهید صدر نسبت داده شده است که ایشان قائل به حقیقت شرعیه است به نوعی بزرگنمایی است.۶. نقد ششم: برخی مبانی بسیار ضعیف و مجمل بیان شده است، مثلا بحث مهمی مثل معرفت‌شناسی در دو پاراگراف گفته شده که این موجب بدفهمی می‌شود.طرح نظرات برخی از حاضرین درجلسهحجت‌الاسلام غنایی: نکته‌ای که آقای متقیان در لزوم دقت بیشتر در بیان نظرات مختلف فرمودند کاملا درست است و این لازمه یک کار علمی ‌پژوهشی است. ولی عرض می‌کنم با وجود اینکه قالب علمی پژوهشی برای کتاب در این سطح از بحث مطلوب است، اما شاید به علت محدودیت وقتی که جناب استاد و تیم پشتیبان ایشان دارند و همچنین به خاطر برخی ملاحظاتی که خیلی قابل بیان نیست، این سطح از دقت که لازمه کتاب علمی پژوهشی است برای استاد و تیم‌پشتیبان ایشان مقدور نباشد، لذا بهتر است قالب کتاب از حالت نگارش یک کتاب علمی پژوهشی بیرون آمده و به صورت درس‌گفتار و جلسه جلسه نگاشته شود تا به این وسیله سطح انتظارات از کتاب قدری پایین بیاید. ثانیا در همین درس گفتار هم می‌توان این تقریرات را به چند نفر از اساتید عرضه کرد تا اشکالات فاحش در تقریر نظرات را اعلام کنند. ولی این غیر از کار اساسی و زمان‌بر در سطح عالی است.جواب نقدها و جمع‌بندی توسط آقای ترابی(نویسنده کتاب):- اولا برخی نقدهای دوستان درست و وارد است، اما اصلا این کتاب یک نسخه اولیه و غیر نهایی از بحث است و ما در میانه راه هستیم و اساسا فلسفه تشکیل این جلسه و شبیه آن در آینده به این جهت بوده که صاحب‌نظران محترم تمام نقدهای خود را به محتوا و شیوه نگارش کتاب بیان بفرمایند و سپس این نکات به جناب استاد میرباقری ارائه شده و مورد بحث قرار بگیرد تا در نهایت در صورت لزوم محتوا یا نگارش کتاب مورد اصلاح قرار بگیرد. -اما در مورد این نقد آقای متقیان که فرمودند باید تیم پشتیبان استاد با کار و دقت بیشتری محتوای نظرات را ارائه بدهند، باید بگویم آن جلسه یک ظرفیتی دارد، مثل اینکه استاد بنابر تجربه شخصی با یک حلقه خاصی می‌تواند کار بکنند و این حلقه هم ظرفیتی در این حد دارد و قابل ارتقا نیست، لذا مشکل را باید به همین شکل که عرض کردم یعنی به شکل پسینی حل کرد.-اما اینکه گفته شد در اینجا دست مقرر بسته است و نمی‌تواند تغییرات لازم در متن اعمال کند، به واقع این حرف درست نیست و اگر ناقد محترم اصل جلسات خام را می‌دیدند این حرف را نمی‌زدند، چون اتفاقا بنده با سعه اختیاری با حفظ استناد به متن استاد، تغییرات جدی در فهرست و نگارش متن انجام داده‌ام.-اما اینکه آقای عبداللهی فرمودند خوب بود نظرات را در چند سرفصل محتوایی قرار می‌دادید، حتما این خوب است به شرط اینکه هر سر فصل در کتاب تناسب حجمی با بقیه فصل‌ها داشته باشد، مثلا می‌شد همه نظرات را در قالب ایده ثابت و متغیر، ایده فقه سرپرستی، و ایده آقای مومن آورد، اما مشکل اینجاست که اکثر نظرات در فصل اول جا می‌گرفت و مثلا ۲۰۰ صفحه می‌شد و سر فصل های بعد نهایتا ۲۰ تا ۵۰ صفحه بیشتر نمی‌شدند! اما برای جواب به دغدغه آقای عبداللهی در دسته بندی نظرات، اصل ایده دسته بندی مثلا به ثابت و متغیر و... هم به صورت جداگانه و هم در ذیل نظرات بیان و توضیح داده شده است.- اما اینکه فرمودند همه نظریات را در یک قالب بیاوریم، این دیگر تقریر کلاس استاد نیست و واقعا نوشتن کتابی مجزاست، هرچند سعی شده در این حد قالب ثابت رعایت شود که در همه نظریات بیان دیدگاه و نقاط قوت و ضعف بیان شوند.حجت‌الاسلام غنایی:بنده از طرف معاونت پژوهش فرهنگستان و براساس ظرفیتی که داریم پیشنهاد می‌کنم برای هریک از نظریات، یکی از شاگردان و یا به عبارتی صاحبان هر نظریه در عصر حاضر را انتخاب کرده و کتاب را به ایشان ارائه نموده و با رفت و برگشت با ایشان به نهایت دقت در نقل نظریات دست بیابیم، آن موقع می‌توان گفت این یک کار علمی پژوهشی است. ]]> گفتگو ، گفتار Tue, 30 Apr 2024 05:56:09 GMT https://www.foeq.ir/vdcj.ievfuqe8ysfzu.html لزوم تربیت انسان تراز تمدن سازی اسلامی https://www.foeq.ir/vdch.knzt23niwftd2.html اعوذ باالله من الشیطان الرجیمبسم الله الرحمن الرحیمالحمدلله ربّ العالمین و صلی الله علی سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمّد و آله الاطیبین الاطهرین المعصومین الهداة المهدییّن سیّما بقیّة ‌الله فی الارضین و ارااحنا لتراب مقدمه الفداء و لعنت علی اعدائهم اجمعیناَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً اللهم صَلِّ عَلَیْهِ صَلاهً لا غَایَهَ لِعَدَدِهَا وَ لا نِهَایَهَ لِمَدَدِهَا وَ لا نَفَادَ لِأَمَدِهَاان‌شاءالله خدای متعال ظهور حضرت را هر چه زود تر مقرر بفرماید و جبهه اسلام را بر دشمنانشان پیروز گرداند و ما را از خدمتگزاران و شهدا رکاب حضرت قرار بدهد، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد(ص). بسیار خدا را شاکرم و سپاسگزارم از اینکه که توفیق حضور در این محفل نورانی را به من عنایت کرد و همچنین از اینکه توفیق عنایت شد که یک طرح گفتگو برای دوستان و عزیزان و دانشجویان عزیز داشته باشیم، ان‌شاءالله امیدواریم که با کمک شما عزیزان نتایج خوبی حاصل بشود. به نوبه خودم از همه بزرگوارانی که زحمت کشیدند و همکاری کردند برای شکل گیری این دوره به خصوص استاد بزرگوار حضرت آقای موسوی تشکر می‌کنم. من کوتاه میخواهم مزاحم شوم. چند نکته را عرض می‌کنم. محور عرایض خودم هم از بیانات رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی اخذ کردم که در گفت و گوی با فرهنگیان عمدتا مطرح شده است.ـ نقش آموزش و پرورش در مدیریت از منظر رهبر انقلابنکته اول این است که نسبت به نقش آموزش و پرورش و آموزش رسمی در عبور کشور از گردنه های پیشرفت کم توجهی شده و بیشتر باید به آن توجه شود و آموزش و پرورش در برنامه‌ریزی‌هایش ـ که به خصوص برای آینده او در نظر گرفته می‌شودـ باید به گونه ای متحول شود تا بتواند نقش خود را در عبور دادن جامعه از گردنه های سخت پیشرفت اسلامی ایفا بکند. البته تعبیری از حضرت آقا تقدیم می کنم: « یک مطلب درباره جایگاه آموزش و پرورش در نظام مدیریت کشور است، اصلا آموزش و پرورش در مدیریت اداره کشور چه جایگاهی دارد؟ به نظر بنده بعضی هنوز قادر نیستند نقش آموزش و‌پرورش را در پیشرفت همه جانبه کشور درک کنند، یک خطای راهبردی در بین برخی از مسئولین در گذشته وجود داشته که خسارت هایی هم وارد آورده و آن کوچک‌انگاری این دستگاه حیاتی است؛ بعضی آن را به صورت یک مزاحم و به صورت یک مجموعه مصرفی نگاه کردند، مثلا فرض کنید فلان قدر از بودجه کشور صرف آموزش و پرورش می‌شود خوب دنباله اش چیست؟ دنباله اش برون‌سپاری است؛ خوب این معلوم است نتيجه اش چه می‌شود. بعد می‌فرمایند که به نظر بنده عبور از گردنه های دشوار پیشرفت که ما دنبال پیشرفت همه جانبه کشور هستیم و در این مسیر گردنه های دشواری وجود دارد [که] بدون کمک آموزش و پرورش ممکن نیست.» پس این یک نکته که ما باید توجه داشته باشیم که اگر می‌خواهیم در مسیر پیشرفت همه جانبه حرکت کنیم نیاز به یک آموزش و پرورش فعال و در تراز این تحولات داریم، که قسمت عمده و یکی از ارکان مهم آن شما آموزگاران و اساتید نسل آینده کشور هستید و مسئولیت خود را در این تراز باید بشناسید و به عهده بگیرید. ـ عبور مسیر پیشرفت جامعه از میان درگیری تاریخی و همه جانبه بین دو جریان حق و باطلنکته دوم اینکه مسیر پیشرفت یک مسیری است که از میدان جنگ اراده ها عبور می‌کند، یعنی اینطور نیست که تنها یک مسیر پیشرفت و یک مسیر واحدی وجود دارد که همه جامعه جهانی در آن مسیر حرکت می‌کنند و ما هم باید خودمان را به آن قافله برسانیم. این تصویری است که دنیای غرب می‌خواسته از پیشرفت درست کند و یک دنیای یک جانبه خلق کرده بود. حقیقت این است که مسیر پیشرفت از یک میدان درگیری همه جانبه عبور می‌کند که این درگیری هم درگیری جدیدی نیست، بلکه درگیری تاریخی است که همواره در طول تاریخ جوامع بشری این دو تا جریان وجود داشته و درگیر بوده اند؛ جریان حق که بر محور انبیاء الهی و اوصیا انها شکل می‌گرفته و مسیر کمال و پیشرفت بشر را از بستر هدایت خدای متعال دنبال می‌کند و معتقد است که ما نیاز به این هدایت الهی داریم و این هدایت را سعی می کنند در همه عرصه های حیات بشر جاری کنند و نقطه مقابلش هم جریانی است که اعلام استغنا از وحی الهی، تعالیم الهی و هدایتی آنها می‌کردند و طبیعتا دنبال ساخت یک جامعه و امت دیگری بودند، یعنی بر مدار اندیشه مستقل از هدایت الهی و انبیای الهی این جریان در طول تاریخ وجود داشته و این مسئله ای نیست که مختص به دوران ما باشد. البته در دوران ما این اندیشه یک غلبه و سیطره ای پیدا کرده و به تدریج لایه های باطنی و ظاهری خودش را از ایده های اساسی اش تا فلسفه‌هایش تا تحولات علمی تا تحول در حوزه فناوری و ایجاد ساختار های جهانی و بعد هم سبک زندگی را طراحی کرده و بعد هم یک الگوی تمام عیار برایش درست کرده و سعی کرده جامعه جهانی را در یک مسیر یکسان قرار دهد و الا این درگیری همیشه بوده و اینطور نیست که این درگیری، درگیری دوران ما باشد. همواره عده ای پرچمدار تمدنی عرفی و زمینی هستند ،تمدنی که مستقل از انبیاء شکل می‌گیرد و در مقِابلش هم یک حرکت عمیق و همه جانبه ای است که انبیاء الهی طراحی کردند و در عمق جامعه‌ بشری جریان دارد و این اختصاص به دوران ما هم ندارد. ـ جدی شدن درگیری تمدنی در عصر حاضربنابراین یک درگیری همه جانبه است و از دیر باز همه بوده و در دوران ما بسیار جدی تر شده است. تمدن عصر حاضر تمدنی به تمامه مادی است. آنها خود با صراحت اعلام می‌کنند که دوران حاکمیت نه فقط انبیاء الهی بلکه دوران حاکمیت خدای متعال تمام شده و ما خودمان یک بنیانی را بنا نهاده¬ایم که می‌توانیم مستقل از هدایت های الهی و انبیاء، جهان را بر طبق اراده و میل خودمان بسازیم. این راه تمدن جدید است، یعنی عرفی سازی زندگی بشر بر مبنای خواست انسان زمینی. در دوران ما این ایده تبدیل به یک تمدن فراگیر شده و به خصوص تقریبا در سده گذشته با تحمیل دو تا جنگ بزرگ بر جامعه جهانی بستر گسترش خودش را در جهان فراهم کرده؛ یعنی در کُمایی که بعد از جنگ دوم جهانی بر جهان حاکم شده بود، جنگی که اقلا ۵۰ میلیون نفوس در آن مستقیم کشته شدند، در جنگی که از سلاح غیر متعارف و اتمی در آن استفاده شده و بعضی از شهرهای بزرگ دنیا شخم زده شده ، در این فضای رعب انگیزـ که ده ها میلیون هم کشته های خاموش داشته ـ و در این دوران جنگ اول و دوم نظم جدیدی را برای جهان طراحی کردند ودولت ملت ها را گسترش و سامان دادند. بشر تا قبل از آن به این شکل زندگی نمی‌کرده است و جامعه جهانی اینگونه نبوده که کشورها بر اساس دولت ـ ملت ها شکل بگیرد و در دولت ها هم یک دولت مرکزی ، اقتدار مرکزی داشته باشد. در جامعه جهانی هم یک دولت مرکزی درست کردند بنام سازمان ملل و زیر مجموعه هاش و جهان را از طریق پروتکل ها و اسناد بین المللی جهان اداره کردند و سعی کردند یک جهان یک پارچه درست کنند که تا الان آثارش را در همه جهان می‌بینیم، در هر کجای دنیا تقریبا یکسان زندگی می‌کنند، روابط اجتماعی شان و ظاهر حیاتشان از جمله آموزش رسمی یک ظاهر متشابهی است. بنابراین باید توجه داشته باشیم که مسیر پیشرفت یک مسیر یک طرفه نیست بلکه دو جریان در این عالم مدعی رشد و کمال بشر هستند. البته تعبیر رشد و کمال نسبت به دستگاه استکبار تعبیر دقیقی نیست، ولی آن ها هم ادعا می‌کند دنبال پیشرفت و توسعه و کمال بشر هستند و این دو مسیر هم درگیری همه جانبه داشتند و دارند. نکته مهم این است که مسیر پیشرفت از یک درگیری همه جانبه عبور می‌کند و این میدان جنگ اراده ها است. اراده هایی که به دنبال ساخت حیات انسان هستند اعم از حیات فردی و اجتماعی و حتی حیات تاریخی انسان. ـ استحاله جبهه حق در برنامه جبهه باطلدر این میدان درگیری، اگر ما صحنه درگیری را به خوبی نشناسیم و برنامه ریزی نکنیم، امکان این هست که به تدریج در جبهه رقیب استحاله بشویم و بپذیریم. اگر اراده ما تسلیم شد، بتدریج استحاله می شویم. آنها برنامه ریزی برای استحاله ما می کنند و ما بتدریج می‌پذیریم ، همان کاری که فرعون می کرد. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمُهُ فَأَطاعُوه» اول تحقیر می¬کنند و بعد ما را فریفته تمدن خودشان می کنند و بعد به تدریج مارا در تمدن خودشان استحاله می کنند. من تلقی¬ام این است که در مسیر پیشرفت به اندازه¬ای که در موازنه بیرونی در جنگ بیرون قدرتمند میشویم می توانیم درون خودمان را بسازیم و این یک اصل دائمی است. میدان درگیری را باید خوب بفهمیم. اگر یک خطایی یا یک خلطی اتفاق افتاده باید درست تشخیص بدهیم.ـ در گیری با غرب فرهنگی مرکز درگیریگاهی ما میدان درگیری را در تلقی عمومی، درگیری با غرب سیاسی یا غرب جغرافیایی می‌بینیم. غربی که نظام ظالمانه دارد و می‌خواهد به حدود دیگران تعدی بکند ولی حقیقت این است که درگیری ما با غرب فرهنگی است، یعنی با تجدد است و نه با غرب سیاسی. ما با آمریکا می‌جنگیم، با اروپا می‌جنگیم ولی خیلی وقت ها با تجدد یا تجدد خواهی مبارزه نمی کنیم و و لاأقل لایه هایی از تجدد را می‌پذیریم. در جاهایی میفهمیم که این موارد با فرهنگ ما تناسب ندارد، مثلاً اقتضائات تجدد در شکل گیری خانواده که فرهنگ مدرن خانواده را نابود کرده است و در خود غرب چیزی به نام خانواده دیگر نداریم. بله در آنجا هم عده ای مقاومت کردند. بعد از انقلاب صنعتی خانواده عشیره ای را تبدیل به خانواده سلولی؛ پدر، مادر و فرزندان کردندو بعد هم آرام آرام به سمتی رفتند که فرزندان را از اختیار پدر و مادر در آوردند. بعد هم مفهوم خانواده را از مفهوم زن و مرد به خانواده دو عضوی مرد و مرد و زن و زن، و حتی زن و کودک و مرد و کودک بعد تدریجا انسان و حیوان تعمیم دادند، الان هم که به دنبال نفی جنسیت اند. می دانید این جزو خبر های شایع است که به کودکان بخصوص ابتدایی میگویند که ضمیر مذکر و مؤنث برای خودتان بکار نبرید. شما انتخاب نکرده اید که هنوز پسر باشید یا دختر. این دیگر من نمی دانم کدام طرح شیطان است؟ «وَ لَأُمِرَنَّهُم فَلَیُغَیِّرَنَّهُم خَلْقَ الله» به خاطر دارم در یک زمانی این را با بعضی از تصرفات خیلی محدود تطبیق می کردند، ولی واقعا خیلی عجیب است. این را من یک جایی میگفتم، یک عزیزی میگفت بله فلان‌کس که در یکی از این کشور های مدرن غربی زندگی می کند به من گفت: « چه کار کنم؟به دختر من پیشنهاد دادند که می¬خوای تغییر جنسیت بدهی؟ گفته است : بله. شروع کردند و برای تغییر جنسیت دارو هایی را به او می‌دهند و مصرف می کند و من هم به هیچ وجه حق دخالت ندارم. کار را به اینجا رسانده اند!‌بنابراین این را همه ما میفهمیم که اقتضاء این حیات مدرن مثلاً در عرصه خانواده چه هست ، در عرصه آموزش رسمی، در عرصه علم و فرهنگ و فناوری و بقیه عرصه ها ولی تبعیت می‌کنیم در حالی که این مجموعه ها به هم پیوسته هستند. غرب یک مجموعه به هم پیوسته است اینگونه نیست که شما نخود لوبیایی جدا کنید و بگویید اینجا خوب است و اینجا بد. گزینش کنیم. تجدد اصلا قابل گزینش نیست. بله می‌شود تجدد را در دل یک فرهنگ و تمدن فرهنگی دیگری استهاله کرد ولی نخود لوبیایی که سواش کنیم و بگویم همه چیزش خوب است و تنها اخلاق جنسی اش بد است، اینگونه نیست. ما گاهی غرب را خوب فهم نمی کنیم. غرب سیاسی را میبینیم، مظالمش را میبینیم، بعضی مفاسد اخلاقی بخصوص در حوزه اخلاق جنسی را میبینیم اما توجه نداریم که انچه ما با آن مواجهیم، کل جریان تجدد است. بنابراین پیشرفت ما از دل یک درگیری همه جانبه با جریان تجدد عبور می کند. ما باید رقیب را به خوبی بشناسیم و بفهمیم که چگونه باید با او مواجهه بکنیم که به پیشرفت مطلوب خودمان دست پیدا بکنیم و اِلّا پیشرفت خودشان را به اسم پیشرفت متحد الشکل به همه جامعه جهانی تحمیل کرده و خواهند کرد. میدانید، بحران هایی که در کشور های اسلامی از جمله در کشور ما هست، بحران و چالش اسلام و تجدد است که عمده برنامه برنامه‌ریزی برای تحول بدست کارشناسان سکولار وطنی اتفاق افتاده است. اینها به ظاهر هم افراد مسلمان و حتی نماز شب خوان هستند ولی به قول استاد ما می فرمود: «نماز شبش را می خواند، قرآنش را می خواند، مفاتیحش را می خواند، نهج البلاغه اش را هم مطالعه می کند ولی وقتی می رود سر میز کار همه این ها را زیر میز می گذارد و کتاب فلان دانشمند غربی را روی میز می‌گذارد و با نسخه او کشور را اداره می کند. مشکل ما این است. در جمهوری اسلامی کاملاً روشن است بحران های ما (حالا تعبیر بحران هم خیلی دقیق نیست) و آسیب های کشور عمده اش در چالش بین ادبیات اسلام ناب، ادبیات انقلاب اسلامی با ادبیات مدرن است. بنابراین پیشرفتی که ما دنبالش می‌گیردیم و باید بتوانیم نقش خودمان را در آن ایفا بکنیم، از میدان یک درگیری همه جانبه تمدنی و در مقیاس جامعه جهانی عبور می کند که یک طرف آن غرب فرهنگی و طرف دیگرش ادیان الهی یعنی جریان ایمان و کفر و جریان استکبار و بندگی است. از این میدان درگیری اگر ما بتوانیم به سلامت عبور بکنیم به پیشرفت متناسب خودمان دست می یابیم. وضعیت کنونی جهان هم در این میدان درگیری باید مطالعه و شناخته بشود. ـ لزوم شناخت نظم جدید جهانی و تغییر آن غير از اين که اینکه باید این درگیری تاریخی و کلان را بفهمیم و روایت کلانی از آن داشته باشیم و آن را بر دنیای کنونی و شرایط کنونی خودمان تطبیق بدهیم و درگیری را در مقیاس درگیری غرب مدرن، غرب فرهنگی، غرب همه جانبه ( تمدن همه جانبه ی غرب) با فرهنگ ادیان الهی و فرهنگ اسلام بفهمیم ، باید بتوانیم شرایط را هم بشناسیم، که ما در کدام شرایط درگیری هستیم؟ طرح دشمن برای آینده چیست؟ نقشه ی ما برای آینده چیست؟میدانید قبل از انقلاب اسلامی، جریان باطل غرب تقریباً در تأثیر گذاری های ظاهری و در عرصه ی سیاسی جهان، نقش ادیان را کمرنگ کرده بودند به طوریکه معتقد بودند میل به صفر شده است و جامعه ی جهانی را بر اساس اندیشه های مدرن اداره می کردند ومعتقد بودند که دوران ادیان تمام شده است اما با انقلاب اسلامی موازنه تغییر کرده است، دوباره فرهنگ بندگی و ایمان، وارد معادلات جهانی شده و موازنه ی قدرت را تغییر داده است. آن دوگانه و مسیر«مارکسیسم و نظام لیبرال دموکراسی و سرمایه داری» که یکی مدعی عدالت و یکی مدعی آزادگی بود را تغییر داده، پرچم عدالتخواهی را به دست گرفته، مارکسیسم فرو پاشیده و یک قدرت جدید در جهان شکل گرفته، جهان سه قطبی شده، بعد هم مارکسیسم فرو پاشیده و صحنه درگیری، درگیری اسلام با غرب مدرن و لیبرال دموکراسی شده است. این درگیری هم به نقطه ای رسیده که ما الان در نقطه پیچ تاریخی و در مرحله ی عبور از آخرین گردنه ها و در مرحله تحولات اساسی در جهان هستیم. غرب از نظم پیشین خودش، دست برداشته و به دنبال نظم جدیدی می باشد و نظم قبلی غرب، درحال اضمحلال هست، به طور مثال فرض کنید که انقلاب اسلامی به نقطه ای رسیده و قانون اساسی آن تغییر کرده، الان هم قانون اساسی جهان در حال تغییر هست. خاطرتان هست حضرت آقا این مطلب را در دیدار با دانش آموزان در سال گذشته مطرح کردندکه ما در آستانه ی نظم جدید هستیم،یعنی قانون اساسی جهان دارد تغییر می کند. از منظر رهبر انقلاب جهان آینده مختصاتی خواهد داشت؛۱ـ اینکه قدرت آمریکا افول می کند و دیگر محور نیست۲ـ قدرت از غرب به آسیا و منتقل می‌شود. ٣ـ ادبیات مقاومت گسترش پیدا می کند. این سه شاخصه ای بود که ایشان اشاره می کنند. البته شاخصه های دیگری هم هست، اما ایشان این سه مسئله ی اساسی را اشاره فرمودند. پس ما الان در چنین شرایطی قرار داریم؛ که غرب نظم جدیدی را دنبال می‌کند، ما باید متوجه باشیم نقش خودمان را در نظم جديد ایفا کنیم و نگذاریم که باز نظم جدیدی را بر جهان تحمیل کنند و دنیای اسلام و جبهه ی مقاومت از آن نظم منفعل بشوند. ما اگر دنبال پیشرفت هستیم، باید این پیشرفت اسلامی را در تراز معادلات جهانی، جانمایی کنیم و الا اگر پیشرفت در مقیاس جهانی مجدداً طراحی شد( ولو طراحی جدید) منفعل خواهیم شد. می‌دانیم که آن ها دنبال نظم جدید هستند، دولت ملت ها تغییر کرده و بع دنبال آن هستند که جهان را بر محور شهر پایدار دارند (با مؤلفه هایی که براش بیان کردند) بسازند. ما باید پیشدستی کنیم و نگذاریم نظم جهانی را آن ها شکل بدهند و نقش خود را ایفا کنیم. همین چند روز قبل، به دنبال تحولات مهم منطقه ای که در حال وقوع است و جنگی که معادلات قدرت را در منطقه و به تدریج در جهان تغییر خواهد داد، بایدن گفته بود: ( حالا عباراتش خیلی دقیق نیست و از ترجمه است) به دنبال هر شش تا هشت دهه، اتفاقاتی خواهد افتاد که در طول دو سه سال، نظم دهه های آینده شکل میگیرد و ما در دل چنین مرحله ای هستیم که در ضمن دو سه سال آینده، نظم دهه های آینده جامعه جهانی شکل می‌گیرد. این ها دنبال این هستند که دوباره مثل جنگ های اول و دوم جهانی، با قدرت وارد صحنه بشوند، ایجاد رعب بکنند و ایجاد فشار در جامعه ی جهانی؛ البته بسیار پیچیده تر از دو جنگ جهانی؛ و جامعه ی جهانی را برای دهه هایی وارد تنگای جدیدی کنند، طرح آن ها این است. خیلی هم از دوران قبل پیچیده تر هست؛ مانند اتفاقاتی که در دوران کرونا رخ داد، واقعاً نقشه ای بود، واقعاً اتفاقی بود، حالا دست ساز بود یا نبود، مسئله ی دیگری هست. می¬دانید از آن استفاده کردند و جامعه ی جهانی را به سمت یک نظم جدید و نظم در حکمرانی مجازی سوق دادند و به نسبت هم موفق بودند. بنابراین وضعیت کنونی جهان در نقطه ی حساسی هست که در این نقطه سرنوشت دهه های آینده در آن شکل میگیرد، ما باید این وضعیت را بشناسیم و نقش خودمون را ایفا کنیم. البته روشن است که اگر هوشیار باشیم ـ که هستیم ـ نقش جبهه ی مقاومت در گسترش ادبیات مقاومت در جهان در قبال نظام سلطه بسیار زیاد است و باید آن را افزایش دهیم کما اینکه الان اینگونه هست. الان بسیاری از معادلات جهان را جبهه ی مقاومت تعریف می کند، حتی به نظرم گسترش جنگ به اروپا و داستان اوکراین هم ناشی از گسترش ادبیات مقاومت اسلامی هست. حالا این مطلب در جای خودش بابد بررسی شود. بنابراین شرایط زمانه ی ما چنین شرایطی هست.ـ لزوم تربیت نسل جدید در تراز حرکت تمدنی جدیدانقلاب اسلامی، نقش خودش را در عبور دادن جامعه ی جهانی از نظم پسینی از جنگ های اول و دوم، ایفا کرده و جامعه ی جهانی دارد وارد نظم جدیدی می‌شود، نظم قبلی شکسته می‌شود و البته تحولات هم سريع هست، آن ها هم دنبال تحولات هستند، و ما هم باید در این شرایط ببینیم که آینده جهان چیست؟ چون شما می خواهید نسلی را تربیت کنید که دو دهه ی بعد میخواهند فعال باشند و نقش ایفا کنند. شما باید ببینید اتفاقات دو ،سه دهه ی آینده چی هست و متناسب با آن کار بکنید. هم خودتان و هم نسل را را بسازید. همچنانکه آموزش رسمی مدرن، مأموریتش تربیت انسان در تراز تمدن مدرن و در تراز عصر روشنگری است ، انسانی که خود را مستقل و مستغنی از انبیا و آموزه های الهی می بیند، نقش شما هم باید تربیت یک نسل در تراز تمدن اسلامی باشد، آن هم نسلی که متناسب با تحولات دهه های آینده است. لذا حتماً برنامه ریزی ها باید‌ معطوف به تحول باشد. غير از اين که، این آموزش رسمی به تعبیر حضرت آقا (مدظله العالی)، از اولی که وارد ایران شده، کهنه بوده، الان که دیگر به هیچ وجه نمی تواند اقتضائات آینده را تأمین کند، باید به دنبال تحول باشیم. ما حتماً نیازمند تحول هستیم که حضرت آقا هم بر این مقوله تأکید کردند و بحث های شنیدنی و خواندنی هم دارند. عرض من این است در این شرایط، شما می‌خواهید ان‌شاءاللّه بار مسئولیت بزرگی را بر دوش بگیرید، یک نسلی را تربیت کنید؛ می‌شود منفعل باشید، انسان مدرن تربیت کنید، کما این که اقتضای این آموزش رسمی ما هم هنوز همین هست، انسان مدرن تربیت می کند. بخش عمده تربیت نسل انقلابی موجود ، روی دوش معلمان نسل گذشته بوده که چون تفکرشان انقلابی بوده است، یک نسل انقلابی تربیت کرده اند والا اقتضای این دانشگاه و اقتضای این آموزش رسمی ـ که تقریبا گرته بردای از غرب و بدون تصرف و دخالت است ـ تربیت انسان عصر روشنگری است. من نکته مهمی به ذهنم می‌آید که خیلی مهمه در مبارزات دانشجویی ما یک دهه عقب تر مبارزاتی بوده که معنی دار بوده، ولو اینکه حالا ممکن است بعضی سلایقم هم آن را نپسندد، اما کار الان به جایی رسیده که درسال ۱۴۰۱ مطالبات دانشجویی نخبه ی ما (نمیخواهم بگویم همه اینگونه بودند ) در یکی از بهترین دانشگاه های نخبه پرور بشود مطالبه ی سلف مشترک و....، این خیلی ابتذالِ است. این اقتضای طبیعی آموزش رسمی است. نسل انقلاب اسلامی این مسیر را تغییر داده و جریان‌های سکولار دوباره این مسیر را در دانشگاه ها به دست گرفتند و میخواهند به همان مدار برگردانند و این اقتضای آموزش رسمی است. شما باید آموزش رسمی را متحول کنید. بخش عمده از این تحول هم بر دوش شما معلمان آینده و اساتید آینده است. منتظر نمانید که دیگران این کار را رقم بزنند خودتون به صورت خودجوش و به صورت حلقه های میانی البته به شکل معقول و در همراهی با دولت وحاکمیت و متناسب با سند رسمی تحول، باید این کار را به عهده بگیرید. اگر هم یه جاهایی هم سند نیاز به تغییراتی دارد متناسب با تحولات پیش رو پیشنهاد بدهید و دنبال کنید. این کاری است که به عهده شما عزیزان است، شما باید نسلی را تربیت کنید.ـ شاخص های نسل تراز انقلاب اسلامی در بیانات رهبری حالا من بعضی از بیانات حضرت آقا را در رابطه با تربیت نسل می‌خوانم و شما باید خودتان را برای تربیت چنین نسلی آماده کنید ، انسان در تراز عصر ظهور، انسان در تراز لااقل تمدن اسلامی، انسان درگیر با تمدن فراگیر غرب، انسانی که آن تمدن را میشناسد و همه جانبه با آن درگیر است، انسان تحول‌خواه که می‌خواهد شرایط را به نفع اسلام تغییر بدهد ایشان در دیدار معلمان فرهنگیان درسال ۹۸ فرمودند: «آموزش وپرورش باید بتواند انسان هایی را تربیت کند که دانا، توانا، خردورز، پارسا، پرهیزکار، پاکدامن، کارآمد، مبتکر، شجاع و اهل اقدام باشند؛ از دشمن و تهدید نترسند؛ خواب رفتگی و غفلت پیدا نکنند. این اگر شد، این کشور به همانی که بنده آرزو کردم وگفتم و وعده دادم وانشالله خواهد شد خواهد رسید مثلا تا پنجاه سال دیگر هرکسی در دنیا بخواهد مرزهای جدید علم را بدست بیاورد، مجبور باشد فارسی یاد بگیرد. تربیت یک چنین انسانهایی، یک چنین جوان‌هایی، پایه های اصلی ایران سربلند فرداست، پایه های اصلی تمدن نوین اسلامی است.» این کار عظیم وظیفه شماهاست. شما انشالله باید بتوانید واقعا در این تراز کار بکنید، هم معلم دراین تراز باشید و هم دانش آموز دراین تراز تربیت کنید ومسیر رسمی تحول را متحول کنید. در این مسیر موجود از دلش انسان عصر روشنگری بیرون میاد. یه موقعی من برای معلمان عزیز عرض می¬کردم : شماها صبح تا شب دانش آموزتان را در مقابل غرب تحقیر می‌کنید، هرمعادل علمی به او یاد می‌دهید اسم یک دانشمندِ غربیست، ادبیاتش ادبیات زبان بیگانست وبشمرید هرنظریه ای را مطرح میکنید صاحبش یک انسان غربیست، غرب را به عنوان کانون علم، به عنوان کانون فرهنگ معرفی میکنید بعد هم آخرروز هم یک کلاسی میزارید به نام مثلا آموزش دینی و به آنها می‌گویید مثل آنها لباس نپوشید مثل آنها رابطه نداشته باشید. این مطالب را آنها ازشما قبول نمیکنند.ـ لزوم تعلیم فرهنگ مقاومتاین تحول هم از مسیری باید عبور کند که این مسیر هم در بیانات حضرت آقا به خوبی بیان شده است و یکی از مهمترین مولفه های آن مسئله مقاومت است. بچه‌ها باید ارزش مقاوم بودن را بفهمند اینکه اجزای یک ملت باید اجزای مقاومی باشند ، مقاوم یعنی چه ؟ یعنی در مقابل باج‌گیری عقب نشینی نمی‌کنند، در مقابل حمله به خودشان نمی‌لرزند، در مقابل زورگویی کوتاه نمی آیند. علاج کشور در این است توسعه «احساس مقاومت» و «روحیه مقاومت»؛ دنیا، دنیای زورگوییست شرق و غرب هم ندارد، باید یک ملت بتواند در مقابل زورگویی ها مقاومت بکند، این را باید از بچگی یاد بگیریم، این باید از نوجوانی در ما نهادینه بشود، آن‌وقت نسل سازنده تمدن به وجود می آید، نسلی که میتواند ملت را عزتمند کند، کشور را عزتمند کند وهمه ی اینها درمدرسه انجام می‌گیرد. عنایت کردید که عرض کردم که مقاومت تنها دربرابر مظالم سیاسی غرب نیست بلکه مقاومت در برابر هجوم یک تمدن است که انسان ها را تحقیر می‌کند. یک روز با ایده ترقی، یک روز با ایده پیشرفت ازطریق دانشگاههایی که برای توسعه این ایده ها ساخته شده مثل دانشگاه سوربن وامثال آن در فرانسه و انگلیس و آمریکا و... نسل ما را می‌بردند اول تحقیرمی‌کردند و بعد فریفته و در آخر هم استحالشون می‌کردند و بعد به آنها ماموریت می دادند که ملت های خودشون را به نفع غرب تغییر دهند. ما در مقابل این امرعظیم باید مقاومت کنیم و باید نسلی را تربیت کنیم که بتواند در مقابل هجوم دنیای غرب به خصوص هجومی که دردوره های اخیر، دریک دهه اخیر به اوج خودش رسیده مقاومتکند. انشالله خداوند به شما توفیق بدهد بتوانید هم خودتان را بسازید و معلمی در تراز انقلاب اسلامی و در تراز تمدن اسلامی باشید و هم مسیر آموزش رسمی را متحول کنید واین کار شدنیست. بتوانید یک نسل فرهیخته و فهیمی را تربیت کنید که تحولات زمانه خودش و درگیری های همه جانبه با تمدن غرب را میفهمد ومیتواند در مقابل هجوم و فشار دشمن، فشار همه جانبه مقاومت کند. ببینید الان رسانه‌های جدید فضایی را برای آینده طراحی می‌کنند که بسیارخطرناکِ است. نمیدانم شما بعضی از فیلم هایی که ناظر به آینده پژوهی غرب است دیدید؟ حتما دیدید، آثار هنریشون را رمان‌هاشون را خیلی آینده خطرناکی را دارند رقم می‌زنند. شما باید انسان های مقاومی در مقابل آن آینده برای بشریت تربیت کنید. الان لحظه حساسیست هم خودتون را بسازید و هم راهی که دیگران را تربیت کنید. هم آگاهی و دانش لازم دارد و هم سحرخیزی می‌خواهد. خلاصه خدای متعال به وجود مقدس نبی اکرم می‌فرماید: شما یک ماموریت بزرگ دارید، شما باید نیمی ازشب بیدار باشید وبا این کتاب مانوس باشید ( يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقرآن تَرْتِيلًا) ما گاهی خیال می‌کنیم اینکارها برا آدمهای بیکاره است. اینطوری نیست این که می‌گویند نصف شب بیدار باش نه اینکه شب بیدار باش روز بخواب مثل ما دیدید ما خیلی هنر می‌کنیم ماه رمضون ها را می‌گذاریم برا تربیت، شبها بیداریم و روزها روزه می‌گیریم وکامل میخوابیم. خیر اینگونه نیست چون ( إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا) آن کار ِبزرگِ روز، این بیداری شب را می‌خواهد، نه اینکه بیدار باشید روز بخوابید. بیدار باش که روز کار کنید ما خیال می‌کنیم که اگر روز بخواهیم کار کنیم باید شب بخوابیم. خیر قرآن میگوید: شب اگر بیدار بودید روز کارکنید، قرآن می‌گوید اگر می‌خواهید روز موفق باشید شب بیدار باشید. با طرح الهی انس بگیرید، ما باید این طرح و برنامه الهی را به اندازه ظرف خودمان، در زندگی خود و در زندگی پیرامونی خود محقق کنیم. انشالله خداوند متعال همه شما را موفق بدارد (مَنْ تَعَلَّمَ اَلْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ اَلسَّمَاوَاتِ عَظِيماً) خیلی عبارت بزرگیست درکافی نقل کرده به نظرم از امام صادق ارااحنافداه است. برای خدا بیاموزید، برای خدا تعلیم بدهید و برای خدا عمل بکنید، که اگر اینگونه شود نه در ملک بلکه در ملکوت عالم و آنهم نه درملکوت عرض، بلکه ملکوت سماوات دُعِيَ صورت می گیرد. انشالله خداوند همه شمارا موفق به این امر بدارد و به‌تبع شما هم مارا موفق بدارد. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته ]]> گفتگو ، گفتار Sun, 28 Apr 2024 08:40:03 GMT https://www.foeq.ir/vdch.knzt23niwftd2.html کرسی علمی ترویجی با عنوان بررسی خاستگاه و زمینه های تاریخی شکل‌گیری طبیعیات یونان (ارسطو) https://www.foeq.ir/vdcg.t9qrak9x7pr4a.html در کرسی ترویجی با عنوان خاستگاه ها و زمینه های پیدایش فیزیک در یونان باستان، جناب آقای دکتر حامد یزدانی (پژوهشگر حوزه مطالعات تاریخ و فلسفه فیزیک) به‌عنوان ارائه‌دهنده و حجت‌الاسلام جناب آقای محمدرضا خاکی قرامکی (عضو هیئت علمی مطالعات فلسفه و کلام اجتماعی) به عنوان ناقد و حجت‌الاسلام جناب آقای حسن کربلایی (مدیر مرکز اطلاعات و توسعه علمی) به‌عنوان دبیرعلمی حضور داشتند.در ابتدای جلسه آقای یزدانی به بررسی اجمالی تاریخچه تحولات روش شناسی و فلسفه علم غرب مدرن پرداختند و سیر را در چند مقطع صورت بندی کردند. ۱. بررسی دانش مبتنی بر گزاره های علمی که بیشتر در رویکردهای پوزیتویستی مشاهده می شود؛ ۲. بررسی دانش مبتنی بر نحوه شکل گیری نظریه و چگونگی ابطال آن که در رویکرد ابطال گرا دیده می شود؛۳. توجه به پارادایم های علمی و توصیف فضای علمی ـ شناختی حاکم بر فرضیه پردازی که توسط تامس کوهن مطرح شد؛۴. و توجه بر فرضیه پردازی با توجه به زمینه های اجتماعی ـ تاریخی شکل گیری نظریات علمی که در جامعه شناسی تاریخی علم و نیز رویکردهای چپ درباره علم دیده می شود.ایشان تمایز کار تحقیقاتی خود را توصیف سیر خاصی از روند جریان تبدیل گرایش ها به بینش و نگرش به عالم در یک پروسه زمانی طولانی در فرایند صدها ساله دانستند که در نهایت تبدیل به نظریات علمی می شود. در گام بعدی ایشان یک گزارش اجمالی از سیر تحقیقات تیم تحقیقاتی شان در حوزه فیزیک پرداختند و نقاط تحول فیزیک را در شش نقطه تا ابتدای قرن بیست دانستند که عبارت است از: ۱. یونان و فیزیک ارسطو۲. قرن ۱۷ و فیزیک نیوتنی۳ و ۴. قرن ۱۹ ترمودینامیک و الکترومغناطیسی ۵ و۶. شروع قرن بیست و نظریات نسبیت و کوانتوم.این شیوه تحقیقاتی در دو نقطه تحول فیزیک ارسطو و فیزیک نیوتنی به صورت نسبی بررسی شده است که در این نشست فرهنگ یونان و فیزیک ارسطو بحث می شود. در ادامه ایشان جایگاه جغرافیایی یونان باستان را واکاوی کردند و توضیح دادند که این تمدن به نسبت تمدن های پیرامونی خود شامل مصر، لیدیه، ایران و کنعانی ها که یونان آن را فینیقیه می نامد، جوانتر هستند و البته منشأ خود را از مصر می دانستند. اما ظهور دانش یونانی متاثر از رخدادهای تاریخی پیش از آن است. از جمله تأثیر انبیاء بنی اسرائیل بر اضمحلال جریان سحر که مشروعیت و کاربرد این دانش را زیر سوال برد و تمدن یونان برای حل این معضل به سمت متکفل شدن خود انسان از تبیین هستی می رود. از طرف دیگر جریان تجارت اصلی ترین ابزار انتقال حوادث و دانش ها در آن دوران تاریخی است و از آنجا که بنی اسرائیل در چهار راه تجارت قرار گرفته اند و نتایج کارشان در همه جا منتشر می شود و یکی از مناطقی که به واسطه ساختار اجتماعی و سابقه تمدنی به شدت متاثر می شود جهان یونانی است. هم چنین ابداع حروف الفبا در جهان کنعانی و یهودی منجر به امکان شکل گیری آکادمی ها در یونان می شود که البته ابتدا برای آموزش طب برقرار می شود اما به مرور به سمت فن بیان و خطابه، اموزش هندسه و سرانجام طرح آموزه های افلاطون و ارسطو پیش می رود. نکته دیگر نظام اجتماعی منبعث از تقلید از مصر است که در نتیجه تحولات مصر به شدت بر جهان یونان موثر است و قطعا اتفاقات بین حضرت موسی علیه السلام و پیامبران بعدی بنی اسرائیل و فرعون مصر بر جهان یونانی اثر گذار است. ماحصل این روندها در تاریخ یونان منجر به سیر یونان از جهان میتوسی(اسطوره ای) به جهان لوگوسی ناشی از تضعیف جریان سحر و رب النوع های طبیعی می شود. در ادامه ظهور سوفیسم به دلیل شیوع تفکرات مختلف در اندیشه طبیعی است و همزمان تاسیس آکادمی ها است. و در اخر حل کردن معضل هرج و مرج در تفکر توسط رویکردهای روش محور که عمدتا توسط سقراط، افلاطون و ارسطو محقق می شود. در ادامه بحث آقای خاکی به بررسی مباحث ارائه شده پرداختند. نکات مطرح شده شامل موارد زیر بود:ـ گزارش های تاریخی و جزئیات تاریخی نویسی بود و دقت بیانی از متن آماده شده بیشتر بود. ـ بهتر است شما به عنوان تاریخ فیزیک تاریخ را به گونه ای تبیین کنید که به تحول فیزیک ختم شود به نظر ایشان مقداری غلظت تاریخ تمدن آن به تاریخ فیزیک بیشتر است و باید به گونه ای تنظیم شود که واقعا چگونگی اثرگذاری بر فیزیک روشن باشد.ـ استنادات علمی کار باید بیشتر شود.ـ به نظر ایشان مقاطع تاریخی انتقال از یک دوره تاریخی به دوران دیگر در متن مقداری ضعیف است و ارائه بهتر از متن بود. ـ نسبت نگاه اسطوره ای و نگاه موحدانه به خلاف بیان ایشان در متن دیده نمی شود و به لحاظ بیانی نیز هنوز چگونگی شکل گیری اسطوره ها در نسبت با جریان انبیاء در نیامده است. (چرخش نگاه بشر از آسمان به زمین) ـ در توضیح شما و مخصوصا در متن باید مشخص باشد که آن دوگانه هایی که تحلیل آن به معضل روبرو شده است و این چرخش ها و تغییر پارامترها می خواهد به ان پاسخ بدهند روشن نیست (مثلا ثابت و متغیر) ـ بهتر است توضیح داده شود که انواع عقلانیت شکل گرفته در پی این تحولات چیست؟ یا مختصات علم پیشااسطوره ای و مختصات علم پسااسطوره ای چیست و چرا اتفاق افتاد؟ ـ انتقال فیلسوفان از برون گرایی به درون گرایی به نظرم باید پاسخ دقیق تری پیدا کرد. در ادامه آقای یزدانی به برخی از ابهامات و سوالات آقای خاکی پرداختند و تمایز متن و بیان را پذیرفته و فرمودند باید متن نسبت به این ارائه بهینه شود و در زمان باقی مانده در مورد سوالات زیر پاسخ هایی ارائه دادند: - درباره چگونگی شکل گیری اسطوره ها و نسبت آن با جریان انبیاء بنی اسرائیل گفتند که یونان بسیار متأثر از مصر است و احتمالا اضمحلال مصر، زمینه ساز طرح جهان اسطوره ای در یونان می شود. در نهایت هم به تدریج فضای تحلیل از هستی به سمت زمینی شدن حرکت می کند. البته این احتمالات را نیازمند تحقیق های گسترده دانستند که نیازمند امکانات و مقدورات خودش است.ـ ایشان درباره این که چرا تفکر انتزاعی شکل می گیرد بیان کردند که با ظهور قانون در یونان و اهمیت دفاع از حق خویش در آن زمان باعث افزایش سهم تأثیر گفتار و کلام می شود که همین زمینه ساز ظهور سوفیسم است. جریان روش گرایی در یونان رهیافت خود برای حل این معضل را شکل دادن به کلی نگری و نگرش انتزاعی می دانستند. ـ درباره انواع عقلانیت و جریان های علمی آن دوران بیان کردند که ارسطو در واقع یک تنظیم گر و جمع بندی کننده جریان های علمی قبل از خود است و به هر کدام از جریان های علمی گذشته خود جایگاهی در نظام اندیشه ای که طراحی کرده است می دهد. ـ ایشان در توضیح مفهوم اسطوره توضیح می دهند که اسطوره ها برای توضیح امور ثابت اثرگذار بر زندگی انسان شکل گرفته است و مفاهیم کلی بعدها به گونه ای در جایگاه اسطوره ها قرار می گیرند. پایانجهت دانلود صوت نشست، میتوانید آن را از فایل ضمیمه در انتهای مطلب، اقدام فرمایید.تصاویر ]]> گفتگو ، گفتار Wed, 24 Apr 2024 07:38:57 GMT https://www.foeq.ir/vdcg.t9qrak9x7pr4a.html نقش الهیات فرهنگ در مهندسی فرهنگ دینی و الزامات آن در طراحی سبک زندگی تمدنی https://www.foeq.ir/vdcf.jdyiw6d0egiaw.html 🔻 چکیده مقاله حجت الاسلام محمدرضا خاکی قراملکی عضو هیات علمی مطالعات فلسفه و کلام اجتماعی با عنوان     "نقش الهیات فرهنگ در مهندسی فرهنگ دینی و الزامات آن در طراحی سبک زندگی تمدنی"▫️هر گونه مهندسی تغییر و تکامل فرهنگ جامعه، بدون ملاحظه شرایط تغییر و نگاه #سیستمی ممکن نیست. ▫️مهندسی فرهنگ دینی، دارای کارکرد «قدرت پیش بینی، هدایت، کنترل، فرهنگ جامعه می باشد و چنین امری مستلزم فهم روشمندِ اصول، معیار، جهت گیری کلان فرهنگ دین، از متن دین می باشد.▫️مسئله اساسی اینکه آیا بدون استنباط فرهنگ دین در مقیاس تمدنی، حضور حداکثری دین در فرهنگ دینی و سبک زندگی اجتماعی امکانپذیر است؟ آیا استنباط فرهنگ دین، نیازمند دانش الهیات می باشد؟▫️پژوهش حاضر، مبتنی بر مطالعات کتابخانه ای با روش توصیفی و تحلیلی تلاش می کند به این سوال پاسخ دهد. در فرضیه موردنظر متاله دین در تکاپوی توصیف خطابات دین و فهم «احکام توصیفی» آن، در حوزه «ارزش ها، بینش ها، رفتارهای» دینی و کشف هندسه ابعاد آن در مقیاس تمدنی، نیازمند صورتبندی «الهیات فرهنگ» از «متن دین براساس سبک زندگی فردی و تمدنی و احراز اسلامیت آن می باشد. در نتیجه به واسطۀ الهیات فرهنگ، نسبت محتوای فرهنگ دین و صورت آن که در قالب سبک زندگی ظهور می کند هماهنگ می گردد.جهت دانلود مقاله می توانید آن را از قسمت فایل ضمیمه در انتهای مطلب دانلود کنید. ]]> مقاله ، يادداشت Thu, 18 Apr 2024 06:15:45 GMT https://www.foeq.ir/vdcf.jdyiw6d0egiaw.html ضرورت مواجهه تکاملی با علوم شناختی https://www.foeq.ir/vdce.e8zbjh8wp9bij.html می‌دانیم که مسئله علم در جمهوری اسلامی مسئله حقیقت است. و آن‌چنان این مسئله مهم است که اگر ما سخنی در این مورد نداشته باشیم، شاید نتوانیم ادعا کنیم انقلاب کرده‌ایم. به طور خاص فرهنگستان علوم اسلامی قم نیز از مدت‌ها پیش با آگاهی از اهمیت موضوع به این پرسش که ما چه مواجهه‌ای می‌توانیم با علم داشته باشیم پرداخته که منجر به اتخاذ مواضعی در باب علم دینی و بومی و وابستگی علم به زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی شده است.به نظر می‌رسد «علومِ شناختی» از تازه‌ترین نمونه‌هایی است که می‌تواند خبری درباره شکل آینده علم در کشور به ما بدهد. هر تصمیمی که در این باره بگیریم معنای انقلاب اسلامی را بازتعریف می‌کند. بعد از این مقدمه از شما می‌پرسم که موضع فرهنگستان علوم اسلامی قم درباره روی‌آوری به علوم شناختی چیست؟ آیا این یک اتفاق ساده است، یا یک اتفاق بزرگ و دارای ابعاد؟ در این باره چه جهت‌گیری در جهان وجود دارد و چه جهت‌گیری در جمهوری اسلامی؟حجت الاسلام کربلایی: اساساً وقتی فرهنگستان می‌خواهد نسبت به هر علمی موضع بگیرد نمی‌گوید که خوب یا بد است؛ بلکه منزلت و نقش آن در تحقق تمدن اسلامی را بررسی می‌کند و علوم شناختی نیز از این قاعده مستثنی نیست. برای روشن شدن این ایده به بخشی از دیدار حضرت آقا با ستاد توسعه علوم شناختی اشاره می کنم که به نظرم می آید قسمت راهبردی بیانات ایشان است. حضرت آقا در سخنان‌شان در جمع اعضای ستاد توسعه علوم شناختی بیان فرمودند که بر اساس اهداف و نقشه خودتان به علوم شناختی نگاه کنید. یعنی نقشه بومی داشته باشید و آن چیزی که می‌خواهیم به سمتش برویم به تصمیم خودتان باشد. می‌فرمایند اگر درباره آینده خود تصویری نداشته باشید، جای خالی آن را تصویرسازی‌های غربی‌ها پر می‌کند. تعبیر من از نقشه علوم شناختی–حداقل یکی از عناصر اساسی آن- این است که به ما می‌گوید نیازهای جامعه ایران برای رسیدن به آرمان‌هایش چیست و علوم شناختی در این راستا باید چه نیازهایی را تأمین کند. انسان به وسیله همین آرمان‌ها و تصویر مطلوبی که در ذهن دارد نیازها و خلأهایی را تشخیص می‌دهد و سعی می‌کند با پر کردن آنها، تصویر مطلوب را محقق نماید. منظور از نیازها البته نیازهای روزمره نیست؛ قطعاً نیازهای روزمره را نیز باید پاسخ داد. اما در راستای تأمین نیازهای کلانی که ما را به آرمان‌های‌مان نزدیک‌تر کند. آرمان جامعه ایران زمینه سازی ظهور حضرت بقیه الله (عج الله تعالی فرجه) است و در راستای آن انقلابی با ماهیت اسلامی داشته و به سمت تحقق تمدن اسلامی در حرکت است. بنابراین در جامعه ایران یک تصویر و تعلقی شکل گرفته و نیاز و خلأ بنیادینی (نیاز به مدنیت اسلامی) احساس شده است. بر این اساس ارزش هر علمی و هر چیزی را جایگاه و سهم تأثیر آن علم در تحقق تمدن اسلامی تعیین خواهد کرد. لذا علوم شناختی نه به لحاظ نقش آن در اداره جامعه بلکه از جهت نقشی که در تحقق تمدن اسلامی دارد باید بررسی شود.نتیجه رویکرد فوق این است که فرهنگستان برای مواجهه با علوم شناختی- و اصولاً هر امری- پیشنهاد می دهد که جریان تحول علوم شناختی مورد دقت قرار گیرد نه اینکه علوم شناختی به صورت امری ثابت و بدون توجه به نحوه تغییراتش بررسی شود. در واقع نحوه مواجه شدن با توسعه علوم شناختی را مسأله جامعه ایران می‌داند. جهت تحقیقات و تولیدات علمی در علوم شناختی اگر به سمتی نباشد که تحقق آرمان‌هایمان را تسهیل کند، علم نافعی تولید نخواهد شد. اما چرا باید برای موضع گیری نسبت به علوم شناختی، جایگاه و نقشش را در تحقق تمدن اسلامی مشخص نمود؟ از منظر فرهنگستان محتوایِ علم از تصوّری که از آینده مطلوب وجود دارد، متأثر می‌شود. حال امکان دارد این آینده از سوی غرب برای فرد ساخته شده باشد یا مانند مرحوم امام بخواهد آینده جدیدی بسازد. معنای جهت داری علم به همین نکته باز می‌گردد. می‌توان علوم شناختی با جهت گیری الهی تولید کرد و می‌توان علوم شناختی مادی داشت. محتوای این دو نیز متفاوت خواهند بود و تعیین اینکه گزاره علمی که تولید شده است الهی یا مادی است، به جایگاهش در نظام واره علمی باز می‌گردد که پر کننده احساس خلأهای کلانی است که تصویر مطلوبیت‌ها ایجاد کرده‌اند. در واقع جایگاه گزاره‌های علمی به شدت متأثر از مطلوبیت‌های جامعه و محقق است و محتوای گزاره‌های علمی به همین دلیل متأثر شده و کیفیت خاصی از خود بروز می دهد.این بسیار مهم است که رویکرد خود را از دیدگاهی اساسی و بنیادی مطرح می‌کنید. اما مگر از مفهوم تمدن اسلامی و کیفیت زندگی در آن فضا تصویر روشنی وجود دارد که اینگونه معیار موضع گیری قرار می‌دهید؟کربلایی: توضیحی که درباره وابستگی علم به زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی مطرح می‌کنیم و در اینجا با تأثیرگذاری آرمان‌ها و مطلوبیت‌هایی که در محقق ایجاد می‌شود، خود را نشان داد، به معنای کیفیت مشخص و تصویر روشن نیست. اگر اینگونه بود که به تولید علم نیاز نبود! همانگونه که مطرح گشت آرمان‌ها و مطلوبیت‌هایی که در انسان ایجاد می‌شود، احساس خلأ و فقر به دنبال دارد که بیشتر تعیین کننده جهت گیری کلان حرکت است تا کیفیت مشخص آتی. در واقع طلب آینده‌ای است که هنوز کیفیت مشخصی ندارد؛ البته اراده انسان نیز در ایجاد این آرمان‌ها و مطلوبیت‌ها دخیل است و به عبارت دقیق‌تر نسبت به این آرمان‌ها و مطلوبیت‌ها، فاعل است و قابل محض نیست. بنابراین در تأثیرگذاری زمینه‌های فرهنگی و فاعلیت انسانی، طلبی از آینده در انسان شکل می‌گیرد که برایش فعلیت تعلّقی دارد؛ یعنی تعلّقی در من وجود دارد که باعث می‌شود به حرکت در بیایم. اگر این علقه به آینده وجود نداشت، دلیلی نداشت که اصلاً حرکت کنم. به همین دلیل [تصویر ما از آینده] می‌تواند جریان تحول اجتماعی را به سمت خاصی هدایت کند. همچنین این علقه باید نحوه ارتباطی به فاعلیت من داشته باشد که بتوانم بگویم من هستم که به دنبال حرکت هستم؛ و گرنه چرا حرکت را باید به من نسبت داد؟ هر کسی که علقه به آینده منسوب به اوست، حرکت منسوب به همو خواهد بود. به همین دلیل می‌توان هدایت جریان تحول اجتماعی به سمت خاصی را به انسان نسبت داد و حاصل جبر طبیعی و ... ندانست.اما علم است که به این جهت گیری و علقه نسبت به آینده کیفیت بخشی می‌کند. منتهی هر کیفیتی تناسب با آرمان‌ها و احساس خلأ ندارد. منظور از اینکه طلب آینده، کیفیت ندارد به معنای بی اقتضایی نیست. بلکه به این معنا است که این احساس خلأ و فقر، معیاری دست می‌دهد که تعیین می‌کند کدام کیفیت می‌تواند این احساس را برطرف نماید. گزاره‌های علمی متناسب با این جهت گیری، کیفیتی را توضیح می‌دهند که در راستای این جهت گیری است و به همین دلیل بیان می‌شود که محتوای علوم متأثر از تصویر ما از آرمان‌ها و مطلوبیت‌ها است. البته بدون گزاره‌های علمی نیز نمی‌توان کیفیات تولید شده را منطقاً محقق شده همان علقه به آینده خاص دانست. بنابراین یک تعامل دو سویه بین تعلق به آتی و گزاره‌های علمی وجود دارد. بر اساس این تعامل دوسویه، اقتضا و کیفیت اجمالی که توسط علقه به آینده توضیح داده می‌شود توسط گزاره‌های علمی تفصیل می‌یابد و معیار صحت گزاره‌های علمی نیز همان علقه به آینده است.یعنی شما می‌گویید که این انسان -به عنوان فاعل- است که به چیزها وحدت می‌بخشد و تداوم‌شان را ممکن می‌کند؟ کربلایی: به تعبیر دقیق‌تر، هر چیزی در عالم فاعل است و قابلیت محض، وجود ندارد؛ منتها بعضی‌هایشان فاعل‌های تصرفی‌اند مثل انسان و بعضی‌هایشان فاعل‌های تبعی هستند. فاعلی مثل انسان گستره اختیاراتش فرق می‌کند با فاعلی مثل موبایل. فاعل‌های تبعی به تبع فاعل‌های تصرفی –مثل انسان- توسعه می‌یابند و کیفیات جدیدی از خود بروز می‌دهند. به عنوان مثال آهن که در معدن آهن به صورت سنگ ناخالص است، از خود کیفیت خاصی بروز می‌دهد. این انسان است که به قصد تأمین یک نیاز مشخص آن را به آلیاژی تبدیل می‌کند که مثلاً وقتی در کنار آب قرار می‌گیرد، زنگ نزند. این تحول کیفی و ایجاد ترکیب جدید، ناشی از خواستی است که از علقه انسان به آینده‌ای خاص شکل گرفته است. نکته اینجاست که فاعلیت انسان مطلق نیست و نمی‌تواند هر گونه که خواست، اشیاء و چیزها را تغییر دهد. هر چیزی از خود فاعلیت دارد و قابل محض نیست و انسان در تعامل با فاعلیت آنها می‌تواند به نسبتی تغییراتی در آنها ایجاد نماید تا نیازهایش را برطرف نماید. بنابراین انسان در تداوم حرکت اشیای پیرامونی خود نقش دارد؛ هر چند قدرت مطلق در تغییراتشان را ندارد.اما مسأله وحدت بخشی به تغییرات عالم امری دیگر است. انسان فاعل مطلق نیست و برخی امور بر انسان احاطه دارند و انسان نمی‌تواند از سیطره فاعلیت آنها خارج شود. به تعبیر دقیق‌تر نسبت به آنها تابع است و قدرت تغییرشان را ندارد. تنها نسبت به لوازم آن در حرکت و رشد خود قدرت انکار و یا پذیرش دارد. این امور نیز آرمان‌ها و طلب آینده انسان را مقید می‌سازند. انسان نمی تواند هر آینده‌ای را تصویر کند و آن را محقق نماید. عالم سیری دارد و به سمتی در حال حرکت است. فلسفه تاریخ شیعه حرکت به سمت ظهور است و این وعده تخلف ناپذیر الهی است. اینکه فرهنگستان می‌گوید اگر دستگاه فلسفی که توضیح می‌دهم، نتواند نسبت خود را با این مسئله حل کند، به درد ما نمی‌خورد، به دلیل همین نکته است. انسان و جامعه انسانی در ذیل حرکت عالم به سمت ظهور طلب آینده خود را تعیین می‌کند. می‌تواند بر اساس لوازم این تحول تاریخی آینده خود را ترسیم نماید و می‌تواند در مواجهه با آن تصویر دیگری را طلب کند. اینجا معنای حق و باطل شکل می‌گیرد. علقه به آینده‌ای که از لوازم این سیر تاریخی واقعی در عالم نیست، هر چند انسان را به حرکت وا می‌دارد و بر اساس آن جبهه باطل را محقق می‌سازد و سنت عالم نیز بر این تعلق گرفته است که به جریان باطل امداد شود و تمدنی در مقابل جبهه حق ایجاد نماید؛ اما جریان باطل ناپایدار است و بالاخره فرو می‌پاشد و تنها بستر رشد جامعه ایمانی را فراهم می‌کند. «ان الباطل کان زهوقا». بنابراین عامل وحدت بخش حرکت و رشد عالم همین امور حاکم است که خود ناشی از فاعلیت ربوبی می‌باشد که به بیان دقیق‌تر از آن به فاعل مافوق یا فاعل محوری نام می‌بریم. بحث فقه سرپرستی –که از مباحث مهم فرهنگستان است- ناظر به همین تعیین جهت و آرمان‌ها و طلب آینده است. برای اینکه انسان اراده خود را تابع اراده ربوبی کند، باید به دین بازگردد و تصویر از آینده را از اسلام به دست آورد، نه اینکه به دلخواه خود آینده را تصویر نماید. این مطلب همان عبارت اخری ترسیم جایگاه و منزلت هر چیزی در تحقق تمدن اسلامی است. یعنی برای اینکه دین در تمامی شئون حیات انسانی جریان یابد، باید مشخص شود که هر چیزی چه جایگاه و منزلتی در جامعه مطلوب –یعنی جامعه اسلامی- دارد. این تصویر آرمانی که به وسیله استنباط دینی به دست می‌آید، یکی از مهمترین عوامل اسلامی شدن علم خواهد بود.در نتیجه شما فضیلت بودن علم را به هدفی که اتخاذ می‌کند می‌دانید، نه شناختی که از حقیقت بما هو دارد. حال پیشنهادم این است که این بحث را در مصداق علوم شناختی بررسی کنیم تا بتوانیم در بحث گامی به جلو برداریم.کربلایی: به عبارت دقیق تر فضیلت بودن علم را به جهت گیری تحولات حاکم بر علم تعریف می کنیم. تصویر آتی را علم می سازد اما جهت گیری تحولات علم از تعلقات انسان متأثر می شود. عرض شد که علم را به صورت یک امر در حال شدن باید فهم کرد نه یک امر ایستا. اما برای اینکه بتوانیم با توجه به رویکرد بالا موضع گیری نسبت به علوم شناختی را ترسیم کنیم، نیازمندیم دو موضوع را به صورت جداگانه بررسی کنیم: اول بررسی مسأله اصلی و موضوعی که علوم شناختی به آن می‌پردازد و دوم رویکردی که علوم شناختی برای پاسخ به این مسأله دارد.ابتدا به بررسی موضوع علوم شناختی می‌پردازم. به نظرم اگر Cognitive sciense را علم درباره شناخت معنی کنیم، ترجمه دقیق‌تری باشد. واژه شناخت پژوهی را از این منظر بهتر از علوم شناختی می‌دانم؛ هر چند واژه علوم شناختی نیز ظرافتی دارد که ناظر به نیاز به گذر زمان برای به وحدت رسیدن شاخه‌های علمی تشکیل دهنده این ابر رشته است. موضوع این علم را در مقایسه با معرفت شناسی بهتر می‌توان توضیح داد. معرفت شناسی درباره چیستی و ماهیت شناخت صحبت می‌کند؛ اما در علوم شناختی موضوع، ذهن و فرایند حرکت ذهن و ایجاد حالت ذهنی است. به عبارت دیگر در این علم مکانیزم و فرآیند ایجاد حالت ذهنی انسان توصیف می‌شود. اینکه چرا واژه حالت ذهنی استفاده شده است را بعداً خواهم پرداخت؛ فعلاً معنی نتیجه و ماحصل رفتار ذهن را از آن برداشت می‌کنم. چنین مسأله‌ای بسیار مورد نیاز جامعه ایران در بر پایی تمدن اسلامی است. جامعه ایران برای تحقق تمدن اسلامی انقلاب کرده و برای نیل به این هدف نیاز به ابزار دارد. لذا پرداختن به چنین جنس از مسائلی که ما را به ایجاد ابزارهای هدایت و کنترل موضوع می‌رسانند، بسیار ضروری است. چرا ما به ابزار هدایت رفتار ذهن در تحقق تمدن اسلامی نیاز داریم؟ ذهن تربیت پذیر است و انسان می‌تواند ذهن خود را نسبت به رفتار خاصی تربیت کند. مثلاً قدرت هوشی و استنتاجی، یا قدرت حفظ و یادگیری و یا قدرت تأثیرپذیری و گمانه زنی خود را با تمرین و ممارست افزایش دهد. علی الخصوص جامعه می‌تواند با ایجاد ساختارها و نهادهای اجتماعی، ذهن انسان را به سمت رفتارهای خاصی تربیت نماید. اگر بتوانیم مکانیزم دلالت ذهن را در اختیار داشته باشیم، می‌توانیم، سرعت، دقت و تأثیر رشد آگاهی و تفاهم اجتماعی را برای طی کردن مسیر تحقق تمدن اسلامی افزایش دهیم. مثلاً نیاز در بستر جامعه شکل می‌گیرد و محقق در این بستر است که می‌فهمد چه نیازهایی وجود دارد. اگر کسی بتواند جریان نیاز و ارضای اجتماعی را کنترل کند، سیر اندیشه جامعه را کنترل می‌کند. چرا که حساسیت اجتماعی را نسبت به برآوردن نیازهای خاصی رهنمون می‌شود و فعالیت ذهنی جامعه و انسان را به سمت پاسخ دادن به آن نیازها هدایت می‌کند. بنابراین از این جهت رفتار ذهن را می‌توان هدایت نمود. برای ساخت تمدن اسلامی –به عنوان جهت گیری و احساس خلائی که جامعه ایران دارد- نیازمند قاعده‌مند سازی جریان نیاز و ارضای اجتماعی به گونه‌ای هستیم که بیشترین هماهنگی را با این جهت گیری داشته باشد و همین امر باعث هدایت رفتار ذهن به سمت خاص می شود. به عنوان مثال می‌توان هوشمندی الهی و مادی داشت و ذهن می‌تواند برای تحقق مدنیت اسلامی پرورش یابد؛ کما اینکه اکنون در جامعه جهانی ذهن را برای گسترش تمدن مادی پرورش می‌دهند. به بعضی از دوستان می‌گفتم که فرزندم هر چقدر در اذیت کردن دیگران کودن باشد و هر چقدر در عبادت و خدمت به دیگران هوشمندی داشته باشد، خوشحال‌تر می‌شوم.همچنین جامعه با استفاده از ساختارهای بینشی و دانشی خود بر رفتار ذهنی انسان تأثیر می‌گذارد. اینکه انسان چگونه به اشیاء نظر کند و با چه جنسی از مفاهیم می‌تواند از اشیاء حکایت کند، تابع ساختار بینشی است که در آن تنفس می‌کند. با تغییر ساختار بینشی –مثلاً بینش‌ فلسفی جامعه- داده‌های متفاوتی گردآوری خواهند شد و هر نوع داده‌ای مورد پذیرش جامعه نیست و همین مسأله پرورش دهنده ذهن انسان خواهد بود. ذهن کل نگر رفتاری متفاوت از ذهن کلی نگر و یا جزء نگر دارد؛ چرا که نسبت به مفاهیم خاصی حساس شده است. همچنین نظام معرفتی که در جامعه شکل می‌گیرد و انسان درون آن تنفس می‌کند، بر رفتار ذهنی انسان تأثیر می‌گذارد. در نظام معرفت مشخص می‌گردد به کدام معرفت و مفهوم بیش از مفاهیم دیگر باید ملتزم بود و بدان جایگاه بالاتری را اختصاص داده و آن را ملاک صحت معارف و مفاهیم منزلت پایین‌تر قرار داد. اینکه چرا یک مفهوم منزلت بیشتری نسبت به مفاهیم دیگر دارد به گرایش‌ها و حساسیت‌های جامعه ارتباط وثیقی پیدا می‌کند. به عنوان مثال در دوران مدرن غرب، دغدغه قدرت تصرف در عالم سبب می‌شود که معرفت حسی نسبت به سایر معارف برتری یابد و به تدریج علوم تجربی منزلت بالاتری نسبت به علوم عقلی و دینی یافته و معیار صحت علم به تدریج به وقوع تجربی منحصر گردد. در چنین جامعه‌ای مفاهیم دینی به سبب تجربی نبودن، به تدریج از دایره علم خارج شده و انسان نمی‌تواند بدون پشتوانه تجربی، استدلالی بر اساس مفاهیم دینی اقامه نماید. بنابراین با تغییر در حساسیت‌های جامعه، نظام مفاهیم جامعه نیز تغییر می‌کند و به تبع آن رفتار ذهنی انسان نیز تغییر خواهد کرد. البته انسان در تغییر حساسیت‌های جامعه نیز دخیل است و این تغییرات امری جبری نیست. انسانی که بتواند حساسیت‌های جامعه را تغییر دهد، می‌تواند رفتار ذهنی انسان‌های دیگر را نیز تغییر دهد؛ هر چند چنین انسان‌هایی بسیار معدود باشند. مثل کار بزرگی که امام خمینی (ره) انجام داد و اکنون اندیشمندان زیادی برای تحقق آرمان‌هایی که ایشان سرمنشأ آن بوده‌اند به تفکر می‌پردازند. در هر صورت رفتار ذهن انسان متأثر از این ساختارهای بینشی و دانشی پذیرفته شده اجتماعی می‌شود. چرا که انسان می‌خواهد در همین جامعه زیست کند و با آنها تعامل داشته باشد. پس شما می‌فرمایید اولاً علوم در بسترهای اجتماعی شکل می‌گیرند و ثانیاً علوم شناختی می‌تواند با کنترل فرایندهای ذهن آن بسترهای اجتماعی مورد نیاز برای شکل گرفتن علوم را برای ما فراهم آورد.کربلایی: از منظری که توضیح دادم جامعه ایران برای تحقق تمدن اسلامی به شدت به مسأله‌ای که در علوم شناختی واکاوی می‌شود، نیاز دارد. اما آیا رویکردی که علوم شناختی برای پاسخ به این مسأله دارد نیز نیاز جامعه ایران را برطرف می کند؟ از این منظر می‌گویم توسعه علوم شناختی به همین صورتی که در تمدن غرب صورت می‌گیرد و ناظر به نیازهای اصلی جامعه ایران نیست، مسئله بسیار خطرناکی است.برای توضیح این مدعا و رویکرد تمدن غرب در پاسخ به مسأله مکانیزم حرکت ذهن، نیاز است مقدماتی را توضیح دهم. اولاً مدنیت غرب در سیر تاریخی خود خیلی متأثر از تکنولوژی است و برخی از تکنونولوژی‌ها به شدت بینش و اعتقاداتشان را متلاطم کرده‌اند. به عنوان مثال با اختراع ساعت کوکی بحث مفصلی در کلام مسیحیت شکل می‌گیرد که اصطلاح خدای ساعت ساز ناشی از آن است. بحث استقلال ماده در حرکت خودش در تمدن غرب حاصل چنین مباحثی بوده است که در آن حرکت ماده –فارغ از اینکه خالق دارد یا نه- مستغنی از خالق است و می‌توان قوانینی مستقل از اراده ربوبی تحت مدل‌های علمی ارائه کرد. مثال دیگر –که به بحث ما مرتبط می‌شود- اختراع کامپیوتر است. با اختراع کامپیوتر –که البته رگه‌هایی از قبل نیز دارد- بحث مفصلی در فلسفه ذهن صورت می‌گیرد که آیا ذهن نیز یک دستگاه محاسبه پذیر است یا خیر؟ غالباً جواب این است که بله و اینکه می‌توان هوش مصنوعی ایجاد کرد. اما در جامعه اسلامی چون قائل بودند که افاضه از بالا برای حرکت لازم است و حرکت ماده مستغنی از خالق نیست، اینگونه نبوده. تغییرات تکنولوژی اینگونه باعث تغییر در بینش و اعتقادات جامعه مسلمین نشده است که البته اکنون موضوع بحث ما نیست. ماحصل مقدمه اول در بحث علوم شناختی را به همین جا ختم می‌کنم که تأثیر پذیری از تکنولوژی در غرب –و مخصوصاً غرب مدرن- ناشی از این ایده اساسی است که ماده مستغنی از خالق خودش می‌تواند حرکت کند و ربوبیت الهی در تحول پدیده‌ها انکار می‌شود. همان که خداوند تبارک و تعالی فرمودند: «و قالت الیهود ید الله مغلوله». عالم غرب در گذر زمان سعی در محقق ساختن این تصویر دارد و مدل‌های علمی که در آن عالم تولید می‌شوند بر این اساس در حال بلوغ هستند و کیفیتی را توضیح می‌دهند که دائماً حضور ربوبیت الهی در حرکت عالم را و به عبارت دیگر عالم غیب را منکر شوند و دائره آن را ضیق نمایند. مقدمه دوم در توصیف از منابع شناخت و تولید علم و معیار صحت آن است. غرب در دوران مدرن خود به دنبال تصرف در عالم است و علم را به چیزی غیر از آن توضیح نمی‌دهد. چنانچه به دنبال تصرف در عالم هستیم و حرکت ماده را نیز مستغنی از خالقش و تحت قوانین مشخصی توضیح می‌دهیم، طبیعی است که تنها منبع برای شناخت رفتار و حرکت پدیده، رفتار ماده می‌شود. چرا که قرار نیست امری خارج از ماده بر حرکت آن تأثیر گذارد و قواعد حرکت ماده را تغییر دهد. در نتیجه تنها معیار صحت علم نیز کارآمدی آن در عینیت خواهد بود که آیا توانستیم رفتار ماده را توضیح دهیم یا خیر؟ بنابراین اگر معیار صحت علم صرفاً کارآمدی باشد یعنی رفتار ماده تنها منبع اصیل شناخت است و ماده در حرکت خودش مستغنی از خالق است. تعیین کارآمدی تجربی به عنوان معیار صحت نظریات علوم شناختی نیز یکی از تصویرها و تعلقاتی است که بشر غربی در علوم شناختی داشته و در نتیجه مدل‌های علمی ارائه می‌دهد که با چنین ایده‌ای هماهنگ باشد.تعیین کارآمدی تجربی و آزمایش به عنوان تنها معیار صحت علوم شناختی برای من خط قرمز است و آن را دینی نمی‌دانم. مناشی معرفت فقط رفتار ماده نیست که تنها وقوع عینی را ملاک علمیت بدانم. هر چند رفتار ماده جزئی از منشأهای معرفت هست. در واقع من هم به دنبال تصرف در پدیده‌ها برای اسلامی‌تر کردن و ارتقای آنها در منزلتی که تمدن اسلامی برایشان توصیف کرده است، هستم. لذا نیاز به مشاهده و آزمون رفتار ماده دارم. اما در بررسی حرکت ذهن، صرفاً کارآمدی ملاک نیست. این گونه نیست که ایده و فرضیه درست، فرضیه‌ای است که در نهایت در عینیت محقق می‌شود؛ بلکه باطل نیز قدرت تحقق در عینیت دارد. اگر جهت‌گیری و آرمان‌هایم را در توسعه علوم شناختی را از دین نگیرم، از غیر دین باید بگیرم که در نتیجه علوم شناختی الحادی به دست می‌آید؛ یعنی کارآمدی و قدرت تصرف در عینیت به وجود می‌آید؛ اما در جهت باطل و الحادی. اگر ربوبیت در حرکت ماده حضور دارد و افاضه از بالا و عالم غیب می‌آید، نمی توان بدون توجه به آن، به توصیف گزاره‌های علمی پرداخت. بنابراین معیار صحت دیگری غیر از کارآمدی را نیاز دارم تا بتوانم درباره صحت گزاره‌های علمی نظر دهم. توضیح معیار صحت علم مرکب به صورت تأمین «حجیت دینی، تلائم نظری و کارآمدی تجربی» در رویکرد فرهنگستان، ناشی از این توصیف است. اما آیا به رفتار ماده نپردازیم؟ قطعاً باید بپردازیم. مثلاً در علوم شناختی به مغز نپردازیم؟ قطعاً باید بپردازیم، اما لحاظ کردن صرف متغیرهای مادی مشکل ساز می‌شود. با توجه به مقدماتی که ذکر کردم سیر حرکتی غرب در علوم شناختی را می‌توان در دو بار تقلیل انسانیت انسان توصیف کرد. در واقع تصویری از آینده و علقه‌ای در غرب ایجاد شده است که در آن انسانیت انسان دو بار تقلیل یافته است. در مرتبه اول با انکار عالم روح، تمامی خصوصیات انسانی را –از اختیار انسان تا قوه عاقله و احساساتی مانند اضطراب و خوشحالی و ...- را ناشی از ذهن انسان می‌دانند. مفهوم حالت ذهنی در واقع توضیح دهنده همه این خصوصیات انسانی است؛ خصوصیاتی که به زعم عالم مدرن ناشی از رفتار ذهن می‌باشد. این تقلیل انسان در واقع ترجمه مستغنی شدن حرکت انسان از ربوبیت الهی است. یعنی منشأ خصوصیات انسانی را امری درون انسانی تعریف می‌کند که در تأثیر و تأثر با محیط پیرامونی‌اش و تحت قواعدی ایجاد می‌گردد و مفاهیم خارج از امکان آزمایش و ارزیابی را –مانند روح- نفی می‌کند. همچنین این تقلیل امکان می‌دهد که بتوانند خصوصیات انسانی را به صورت ساده‌تر در حیوانات دیگر نیز دنبال کنند و انسان را تنها پیچیده‌تر شدن مادی تکامل جهان نسبت به سایر حیوانات بدانند و شرافتی در خلقت برایش قائل نباشند؛ چرا که برای حیوانات دیگر نیز می‌توان ذهن قائل شد و تفاوت را تنها در سادگی آنها دید. در تقلیل دوم منشأ حالات ذهنی را تأثیر و تأثر مغز با محیط پیرامونی خود تعریف کرده‌اند. اگر غرب مدرن بخواهد حرکت انسان را مادی تفسیر کند و هیچ امری را خارج از ماده تعریف نکند، باید منشأ تمامی حالات انسانی را به بدن او نسبت دهد و به زعم ایشان مغز، مناسب‌ترین عضو بدن انسان در این انتساب است. این تصویر مطلوب است که باعث شده توسعه علوم شناختی بیشتر به سمت بررسی فعل و انفعالات مغز رفته و نوروساینس از اهمیت ویژه‌ای در این زمینه برخوردار باشد. آزمایش‌های تجربی که در نسبت مغز با محیط پیرامونی و تحریکاتی که از جانب آنها می‌شود و بر اساس آن حالات ذهنی را توصیف می‌کنند، معیار تمامی فرضیه سازی‌ها و ایده پردازی‌ها در علوم شناختی خواهد شد. طبیعی است که ما با چنین رویکردی در توسعه علوم شناختی مخالف هستیم. مادی فرض کردن رفتار انسانی و عدم توجه به عالم غیب و حتی روح انسان در ایجاد حالات انسانی، منجر به ایجاد علوم شناختی مادی می‌شود و قواعد این علوم به ایجاد ساختارها و کیفیاتی در جامعه منجر می‌شود که توجه به انسانیت انسان ندارد. به عنوان مثال کارآمدی علوم شناختی در اثرگذاری بر فرایند ذهن است برای تبلیغات و ترغیب برای خرید کالا تا انسان به صورت ناخودآگاه به سمت ایجاد بهره وری بیشتر در توسعه سود سرمایه اقدام نماید. پس شما رویکردتان این‌گونه می‌شود که ما چه کار کنیم تا افراد اخلاقی رفتار کنند. مثلاً چه کار کنیم تا به پدر و مادرشان احترام بگذارند؟ به علاوه باید پرسید چطور جامعه اسلامی از تکنولوژی متأثر نشده؟ یا حتی چطور می‌توان مدعی شد که اثر کمتری پذیرفته؟کربلایی: نه. پذیرش این ادعا هم باز مثل آن تصویر غربی و مادی می‌شود. یعنی باز هم باید انسان را مجبور کنیم تا مثلاً کار اخلاقی انجام دهد؟ من داشتم با یکی از دوستان صحبت می‌کردم که بالاخره فرق علوم شناختی ما با آن‌ها چه خواهد بود؟ گفت به نظر من پاسخ تمدن غرب به فرآیند حرکت ذهن این است که او سعی می‌کند تاثیر در ناخودآگاه فرد بگذارد و به حالتی جبر گونه او را به سمتی هدایت کند؛ اما ما با افزایش آگاهی می‌خواهیم این کار را بکنیم. مثلاً فرد افسرده است و با دست‌کاری کردن قسمتی از ذهنش افسردگی‌اش را برطرف کنیم و بگوییم مشکل حل شد؟ نه. اتفاقا می‌گوید تاثیر رفتار ما به گونه‌ای است که توسعه آگاهی می‌آورد و نمی‌گذارد حالت جبرگونه پدید بیاید و این یکی از تفاوت‌های ما خواهد بود. علوم شناختی که ما باید به دنبال آن باشیم باید به گونه‌ای عمل نماید که سعی کند به هر انسان تمام اطلاعات لازم برای انجام هر کاری در نظام واره اطلاعات بشری را در اختیارش قرار دهد تا با توسعه آگاهی، متوجه نتایج تصمیمات خود گردد. یعنی باید مسئولانه متوجه باشد که اگر تصمیم به انجام کاری می گیرد، اولاً قبل از اتخاذ تصمیم، همه اطلاعات لازم را داشته باشد و ثانیاً تبعات و نتایج تصمیمات خود را ملاحظه نماید. حال مختار است که چنین تصمیمی را اتخاذ کند یا خیر. علوم شناختی مدنظر ما علمی است که به دنبال تحریک انگیزه برای فهمیدن و ایجاد احساس هویت در تحرک ذهنی است. نه اینکه تکنولوژی‌هایی به دست آورد که با تأثیر بر ناخودآگاه انسان او را مضطرب نماید و یا احساس رضایت ایجاد کند و یا افسردگی اش را بطرف نماید. همچنین اسلام به دنبال توسعه آزادی انسان است. معنی ندارد که یک تعداد محدود از انسان‌ها به عنوان کارتل‌های اقتصادی تصمیم سازی و تصمیم گیری کنند که جامعه بشری به کدام سمت هدایت شوند تا فرضاً سود سرمایه تضمین شود. چرا باید تعداد محدودی از انسان ها تعیین کنند که مشکلات جامعه جهانی چیست و سعی کنند که ایجاد ابزارهایی جامعه جهانی را جبراً به آن سمت سوق دهند؟ علوم شناختی مد نظر ما به جای ایجاد ابزاری برای هدایت جبری انسان‌ها به دنبال توسعه حضور جامعه بشری و ایجاد بستر مشارکت عمومی در تصمیم سازی‌ها و تصمیم گیری‌های جهانی است. این ابزارها باید به دنبال ایجاد تمرکز اجتماعی بر تشخیص و رفع مشکلات جهانی باشند؛ نه اینکه ابزارهایی تولید شود که دائما به دنبال محدود کردن دایره اختیار انسانی باشد؛ همان تصویرهایی که اکنون از تکنولوژی‌های مرتبط با علوم شناختی در حال ارائه شدن است.آیا امکان دارد پژوهش‌هایی که ما درباره مکانیسم‌های ذهن انجام می‌دهیم منجر به تغییر تلقی ما از آگاهی بشود؟ من راجع به فرمایشاتی که گفتید نکاتی را عرض می‌کنم تا وارد بخش نقد بشویم. شما فرمودید این فاعلِ بالاتر است که امکان تداوم و ثبات را برای چیزها فراهم می‌کند، و ذیل همان انگاره هم گفتید که ما باید علوم را به کار ببندیم تا جامعه را به سمتی ببرد که مطلوب ماست؛ در اینجا کماکان علم برای شما جایگاه ابزاری دارد و کلمه «ابزار» را شما اتفاقی به کار نبرده‌اید. در اینجا یک نکته وجود دارد و آن اینکه صرفاً ما نیستیم که به چیزها امکان تداوم می‌دهیم بلکه برعکس آن نیز صحیح است. مثلاً اشیاء و افراد اطراف ما از خودشان ثبات نشان می‌دهند. ثباتی که آن‌ها از خودشان نشان می‌دهند این امکان را برای ما فراهم می‌کند که مداوماً خودمان را پیدا و روایت کنیم. یعنی ثبات بیرون است که به ما امکان ثبات می‌دهد. اگر جهان در برابر تصادف هیچ مقاومتی نداشت ما نمی‌توانستیم خودمان را پیدا کنیم، و درباره این که ما در چه موقعیتی هستیم و چه مسیری را در حال طی کردنیم حرف بزنیم.مشکلی که در این گفتار وجود دارد این است که ما با این صحنه مواجه هستیم که علم کماکان نقش ابزار را دارد؛ در حالی که علم در آن نقطه علم است و در همان نقطه اتفاقاً می‌تواند شکل تازه‌ای پیدا کند که مدعی ذات چیزها باشد؛ مثلاً علوم شناختی باید بتواند در قبال اینکه آگاهی چیست موضعی داشته باشد. نه اینکه خوب آگاهی که هست، مغز هم که هست، مکانیسم‌های فیزیولوژیک مغز هم که وجود دارد و ما این‌ها را به کار ببریم. یعنی اساسا بدون اینکه ما درباره ذات چیزها حرفی بزنیم، می‌توانیم علم دیگری رقم بزنیم؟ اینگونه علم لاجرم تبدیل به یک تکرار می‌شود.چیزی که شما می‌فرمایید این است که ماده از درون خودش حرکت نمی‌کند و باید فیضی در کار باشد. حالا آیا این یعنی ما محل دیگری برای فهم چیز داریم؟ و آیا اگر قرار باشد علم صرفاً درباره حرکت ماده باشد لزوماً ما جزم‌اندیشی پوزیتیویستی داریم یا اینکه ما هر لحظه در حال دفاع از ایده‌مان درباره ذات چیزها در برابر گذر زمان و آزمون‌های آن هستیم؟ کربلایی: یک اشکالی به وجود آمده و آن خلط بین بحث کارکرد شناسی علم و ماهیت شناسی علم است که تمدن مدرن معنای کارکردی علم را عوض کرده است. آنان نگفته‌اند برو علم را یاد بگیر برای اینکه فضیلت انسانی به دست بیاوری؛ می‌گویند علم را یاد بگیر تا در پدیده‌ها تصرف کنی؛ یعنی به دنبال برطرف کردن نیازهای خودت باش و به هر صورتی هم می‌توانی و مختاری تصرف کنی. معنای کارکردی علم را عوض کرده‌اند و دیگر نمی‌توانیم بگوییم این همان علمی است که فضیلت می‌آورد. صرفاً طوری به پدیده نگاه می‌کند که توصیف آن، قدرت تصرفی که مدنظرش است را به وجود بیآورد. اتفاقاً باید طوری نگاه کرد که قدرت تصرف در پی داشته باشد، اما برای اسلامی‌تر شدنش. نظریه علمی بدون درکی از مطلوبیت امکان ندارد.اگر بپذیریم که به دنبال تحقق تمدن اسلامی هستیم باید بپذیرم که: اولاً می‌شود در هر موضوعی تصرف کرد و آن را به سمت جایگاهی که در جامعه مطلوب است ارتقا داد و ثانیاً باید این کار را بکنم و ضروری هم هست. مشکل این است که انسان نمی‌تواند به هر صورتی که خواست در پدیده تصرف کند و به علم، به عنوان قواعد و ابزار تغییر پدیده در جهت تأمین آرمان‌ها، نیازمند است. البته به علم دینی نیاز دارد؛ یعنی علمی که تصرف در پدیده در جهت تحقق تمدن اسلامی و اسلامی‌تر کردن آن را ممکن می‌سازد. بیان شما را قبول دارم که انسان هر گونه‌ای نمی‌تواند اشیاء را تغییر دهد و شیء برای خود فاعلیتی دارد و قابلیت محض نیست. اما به هر حال تغییر شیء و تحول دادن آن نیاز به علقه به آینده دارد و انسان در آن دخالت دارد؛ هر چند خود شیء نیز به واسطه اراده‌ای که فاعل مافوق برای او خواسته است نیز در آن سهیم است. اما بحثی که تا کنون ارائه کردم از زاویه نحوه تأثیر انسان در ایجاد علم است؛ نه تأثیر خصوصیت شیء در ایجاد علم. به طور روشن به نظر می‌رسد علوم شناختی درباره چیستی خودِ شناخت و درباره چیستی خودِ آگاهی سخن تازه‌ای دارد، و ما تا در این سطح اساسی با این علوم مواجه نشویم، نمی‌توانیم طرح تازه‌ای بزنیم.کربلایی: اگر بخواهم این گونه تکمیلش کنم این است که موضوع شما اصلا خود ذهن است. یک زمانی موضوع شما چیزی است که درباره آن می‌اندیشید، مثلا اقتصاد و کشاورزی، اما یک بار موضوع چون خود شناخت است در این‌جا دیگر یک مفهوم عام است که در هر جایی جریان دارد. وقتی شما می‌گویید می‌خواهم درباره فرایند حرکت ذهن بحث کنم، یعنی دارید می‌گویید که می‌خواهم ببینم اصلا چگونه شناخت و آگاهی ایجاد می‌شود. این جمله در این‌جا هر گزاره‌ای به وجود بیاورد، در همه علوم دیگر جریان پیدا می‌کند. چرا؟ خوب من می‌خواهم شناخت پیدا کنم درباره یک چیزی. ابزار شناختی را به من بدهید تا بروم در آن‌جا شناخت پیدا کنم و شناخت جدید ایجاد کنم. به همین دلیل معتقدم که با یک علم استراتژیک روبرو هستیم. علمی که اگر اختیار توسعه‌اش در دست ما باشد، سرعت و دقت ما را در تحقق تمدن اسلامی بسیار بیشتر می‌کند و اگر تابع تمدن غرب به توسعه این علم دست بزنیم، فضای شناختی جامعه را بسیار متلاطم می‌کند و خطرهای فراوانی برای ما دارد. در واقع نمی‌توانیم متناسب با ضربه‌هایی که از تمدن غرب به غایات انقلاب اسلامی وارد می‌شود، به راحتی مقابله کنیم و تصویر ما از آینده و آرمان‌های ما را تحت الشعاع قرار می‌دهد.آیا شما در فرهنگستان به بررسی مکانیسم‌های مغز پرداخته‌اید؟ کربلایی: ما به مسئله‌اش پرداخته‌ایم، منتها نه با رویکردی که این‌ها می‌پردازند. یعنی تمدن غرب برای چه به بررسی مکانیزم های مغز می پردازد؟ آیا به دنبال تأثیرگذاری در فرآیند ایجاد حالت ذهنی است؟ ما هم به دنبال هدایت حالت ذهنی هستیم، اما نه به صورتی که آنها به دنبالش هستند.مسئله اینجاست که باید مواظب باشیم که گفتارِ فرهنگستان نهایتاً به عقیم شدن جمهوری اسلامی منجر نشود. سوال اینجاست که آن چیز را که از طریق ماده نشناخته‌ایم، چطور ممکن است از طریق مادی آزمون شود؟ شما می‌گویید شناخت امور صرفاً مادی نیست؛ این صرفاً مادی نبودن، کاری که با چیزها می‌کند این است که یک نقطه امنی برای‌شان نگه می‌دارد که آن نقطه با ماده و وضع مادی چیزها دست‌خوش تغییر نمی‌شود و مفهومش تغییر نمی‌کند. به این طریق تلاش می‌کند ثبات شیء و ثبات جهان را تأمین کند.به علوم شناختی هم می‌توان از دو منظر نگریست. یکی اینکه در راستای چه اهدافی باید آن را به کار بست. دیگر اینکه طرح علوم شناختی از شناخت، از آگاهی، از آزادی، از روان و مفاهیم اساسی آن چیست. اینطور نیست که مفهوم آزادی در دیدگاه دکارت با دیدگاه هگل مثلاً یکی بوده باشد. مثلاً طرح پزشکی نوین از بنیادی‌ترین مفهوم طب یعنی سلامت با طرح پزشکی سنتی از سلامت تفاوت ماهوی دارد. این البته نه به این معناست که طبیعتاً با انتخاب سلامت به معنای مدرن آن پزشکی به این صورت بوجود می‌آمد، بلکه به این معناست که ما بدون درک پزشکیِ مدرن نمی‌توانیم منظور آن را از سلامت درک کنیم. علوم جایگاه ابزاری برای اهداف بنیادی ندارند بلکه جایگاه خلق مفاهیم بنیادی‌شان را دارند. وسایل در جایگاه معنا و محتوای هدف هستند، هرچند بدون هدف خودشان هم معنا نمی‌دهند.در حقیقت آنچه شما درباره جدایی نیازهای روزمره از پیگیری مسیر آینده گفتید محل پرسش است. شما می‌گویید علوم -و از جمله علوم شناختی- اساساً ابزارند؛ ابزار یعنی چه؟ ابزار بودنِ چیز یعنی ذات آن از نقطه‌ای غیر از خودش شناخته می‌شود. این طرح ابزار است؛ یعنی جهان مادی را ابزار اداره می‌کند. یعنی جهان اساساً ابزار است و حقیقت بیرون از جهان است. حقیقت اگر بیرون از جهان بیفتد نمی‌تواند در جهان پیگیری شود. این با ایده انقلاب اسلامی تناقض دارد. این اصلاً همان ایده نیوتن است. از همینجاست که اداره ما به تکنیک واگذار می‌شود. این همان است که گفته بودید اداره مسائل روزمره به هر ترتیب انجام می‌شود. این فاصله پرناشدنی امر روزمره با امر متعالی نزد شماست.گفتید یک چیزی داریم به اسم اداره و یک چیزی به نام آینده، و اداره را که خب دارند انجام می‌دهند، ما با آینده کار داریم. و می‌گویید البته آینده روی اداره‌ی هم اکنون اثر می‌گذارد و اداره‌ای اداره است که ما را به سمت آن آینده ببرد. این موضع کاملاً به طرح شما از علم مربوط است. اداره اگر با آینده نسبتی دارد با اکنون چگونه رابطه دارد؟ آیا با اکنون و حال بیگانه است؟ کربلایی: خب ذات شیء مگر چیست که برای شما مهم است؟اهمیت آن از اهمیت حقیقت بر می‌خیزد. کربلایی: آیا شیء واقعا درونی دارد که همه کیفیتش از درونش می‌جوشد؟ خب در این صورت امور چطور بر هم اثر می‌گذارند؟ آیا شما می‌خواهید تاثیر و تاثر را انکار کنید؟امور در پیگیری خودشان می‌توانند اثر بپذیرند، وگرنه اثر پذیری معنی ندارد، چون چیزی نیست که اثر را بپذیرد. مسئله این‌جاست که وضع مادی امور، زبان شما و نظام مفاهیم شما را به خطر می‌اندازد یا خیر؟ روی‌آوری به علوم به عنوان ابزار یعنی سخن تازه‌ای در کار نیست که بخواهد مرا و زبان مرا به خطر بیندازد. آیا اساساً محتوای ارزش‌ها همواره در مسیر متعین شدن است یا از پیش معلوم است؟کربلایی: امور در پیگیری خودشان می توانند اثر بگذارند، یعنی چه؟ اگر منظورتان این است که برای این امور سیر حرکتی مشخص و متعین وجود دارد که لامحاله این امور در آن سیر حرکت می کنند که معنی اثر پذیری را انکار کرده ایم! وجود یک سیر حرکتی متعین که شیء لامحاله در آن حرکت کند، معنی جز انکار اثرپذیری اشیاء نیست.اما اگر منظورتان این است که که این امور مستقل از دیگر امور پیگیر خود می شوند و کیفیت آتی خود را می سازند و این به معنی وجود سیر حرکتی مشخص از قبل نیست، که هنوز سؤال این است که چرا می گویید اثر می پذیرند؟ وقتی مستقل از امور دیگر روند حرکتی خود را ایجاد می کنند، معنی ندارد بگوییم اثر می پذیرند!مگر اینکه بگویید که این امور از خود چیزی دارند، اما در ترکیب با دیگر امور، سیر حرکت آنها مشخص می شود و کیفیات خاصی از آنها بروز می کند که تابع همین ارتباطات با امور دیگر است؛ در این صورت باید از چگونگی ارتباط با امور دیگر و بروز کیفیت از شیء صحبت کرد. نظر ما این است که انسان از طریق تولید علم می تواند با شیء ارتباط گیرد و سیر حرکتی جدیدی از این طریق برای شیء رقم بزند و شاخص این علم ورزی کارآمد بودن، متلائم بودن و حجیت داشتن این ابزار است.آیا حرکت در عالم در این معنای بسیار روشن هماهنگ است؟ کربلایی: بله. یعنی حرکت عالم تحت اراده ولی الله شکل می‌گیرد؛ یعنی ولی الله محور نظام فاعلیت است و چون محور است، حرکت عالم را هماهنگ تعریف می‌کند. به همین دلیل شما می‌توانید استدلال کنید و درک از تغییر داشته باشید و حتی باطل در هماهنگی با این محور خودش را می‌تواند باطل تعریف کند. اما باطل چون از چیزی که ولی الله خواسته دوری کرده، باطل شده.منظور از هماهنگی در اینجا آن هماهنگی است که حق پیشاپیش در آن معلوم و پیروز باشد. اما پرسش از جهت دیگری به این صورت در می‌آید که چطور می‌تواند چیزی که کارآمد نباشد علم باشد؟ اگر علمیت به آزمون کارآمدی می‌رسد یعنی حقیقت از پیش معلوم نیست. کربلایی: نه. معیارهای ما برای علم سه چیز است: هم کارآمدی است، هم تلائم ذهنی است و هم حجت شرعی. کارآمدی نداشته باشد که علم نیست. باید کارآمدی داشته باشد. منتها اگر کارآمدی داشت، الزاماً حقانی است؟ نه. ممکن است باطل باشد و برای جبهه کفر باشد.آیا به این ترتیب جبهه کفر در نهایت می‌تواند پیروز باشد؟ چون شما می‌گویید علم است و کارآمد است؛ کارآمد است یعنی پیروز است. آیا آن چیزی که ما در آن‌جا به عنوان توانستن ترسیمش می‌کنیم، واقعاً خالی از حقیقت است؟ کربلایی: ما هستیم که داریم کارآمدی را ایجاد می‌کنیم. اگر نظریه‌ای آوردم که کار آمد نباشد، کارم غلط است. ببینید خدا هست یعنی حق پیروز است، یعنی حق کارآمد است و یعنی حق نیرو دارد. فرهنگستان با این موضعی که نسبت به علوم جدید اتخاذ می‌کند –چه وقتی موضع منفی دارد و چه آنگاه که از علوم به مثابه ابزار استقبال می‌کند-، آیا در حال عقیم کردن جمهوری اسلامی نیست؟ چون شما دارید جدی گرفتن علوم را رد می‌کنید.کربلایی: نه من رد نکردم، حتی کار کردن روی مغز را هم رد نکردم. شما وقتی می‌خواهید با جبهه کفر درگیر شوید به کدام بیشتر اولویت می‌دهید؟ به کالاهای استراتژیک‌ترتان یا دم دستی‌های‌تان؟ طبیعی است که خودتان می‌گویید باید استراتژیک‌تر باشد. مسئله فقط علوم شناختی نیست. آیا شما در علوم به پیشنهاد تازه‌ای می‌رسید یا نمی‌رسید؟ کربلایی: اگر به پیشنهاد نرسم یعنی کارآمد نیستم و در حقیقت علم تولید نکردم. باید آزمون‌پذیر هم باشد؛ اگر آزمون پذیر نباشد که علمی نیست. وقتی علم، علم است که کارآمد باشد و کارآمدتر از آن دیگری هم باشد.مسئله این است که ما بحث کارآمدی را آیا اساساً به معنای واقعی پیگیری می‌کنیم یا حد می‌زنیم؟کربلایی: پیگیری می‌کنیم به کارآمدتر بودن، منتها تعریف ما از کارآمدتر بودن چیست؟ دیگری دنبال کارآمدی است تا سود و سرمایه بیشتری تولید کند، ولی ما می‌گوئیم در جهت تحقق تمدن اسلامی. می گوییم در جهت گسترش محبت در جامعه و افزایش قدرت اختیار و آگاهی آحاد مردم.آیا این کارآمدی در انگاره‌های بنیادین ما تاثیر می‌گذارد یا نه؟ و اینکه انگاره‌های بنیادین ما چیست؟ اصطلاح «کارآمدی» یعنی انگاره‌های بنیادین ما پیش فرض گرفته شوند. آن موقع می‌آید در این‌باره صحبت می‌کند که به نحو «کارآمدی» ما به آن سمت حرکت کنیم. اساس عبارت کارآمد، از پیش‌فرض گرفتن آینده می‌آید. آیا در پیگیری این کلمه خود آینده و تلقی ما از آن تغییر نمی‌کند؟کربلایی: ما هم قبول داریم که با پیگیری جریان اعتقادات در عینیت (که آینده ساز و رؤیا ساز برای ما است)، فهم و تلقی ما از آینده با تولیدات علمی که صورت می گیرد تغییر می کند. اما این تغییر در واقع تفصیل آن آینده مجمل است؛ نه نقض و تبدل و نفی کردن آن.علم وقتی می‌خواهد تولید شود، در سه منبع عقل، وحی و تجربه شکل می‌گیرد؛ اگر می‌خواهیم به صورت اسلامی عمل کنیم، نمی‌توانیم نسبت به وحی چشم‌پوشی کنیم که هدایت گر بشر در تمام شئون زندگی است و همین معنای آینده سازی وحی برای بشریت است. عقلانیت و تجربه را هم در یک مکانیزمی می‌آورم تا بتوانم حول محور دین عمل کنم. وگرنه امکان دارد به دام افکار امثال عبدالکریم سروش بیفتیم و نسبی‌گرا شویم. آقای سروش کاری که می‌کند این است که بعد از این که نشان می‌دهد که انگاره‌های بنیادین ما از جهان خارج اثرپذیر است، عملاً منکر حقیقت می‌شود. مواضع سروش نسبی‌گرایی و روشنفکر بازی است. اصلاً جمهوری اسلامی به نام حقیقت به وجود آمده. البته که ایستادن در نقطه‌ی حقیقت سخت است. یعنی کسی که مثل امام خمینی می‌آید و می‌گوید حقیقت آنگونه است، یعنی مدعی می‌شود که این است و جز این نیست و می‌ایستد و پافشاری می‌کند. کسی که امروز از کوانتوم مکانیک حرف می‌زند تلقی نیوتن از ماده را رد می‌کند نه اینکه نسبی‌گرا شود.کربلایی: خوب آیا تغییر می‌کند؟ چگونه تغییر می‌کند؟ بله. اتفاقاً تغییر تنها در پیگیری فهم من و پیگیری من از جهان ممکن است. کربلایی: حالا همه حرف ما در این نکته است که عامل تغییر و گزاره‌ای که باعث تغییرش می‌شود و محور تغییرش قرار می‌گیرد آیا تجربه شماست؟ آیا جز تجربه راهی برای تغییر وجود دارد؟ ما حتی درباره سنت‌هایمان باید همواره در تلاش باشیم که بدانیم درباره حقیقت زندگی و جهان به ما چه می‌گویند و درک‌مان از آن‌ها را پیگیری کنیم. وگرنه حقایق به کلی بیرون افتاده از جهان قابل بحث نیستند. کربلایی: در رویکرد فرهنگستان اگر اتفاقی می‌افتد که من نمی‌توانم توصیفش کنم و نمی‌توانم درنظام‌واره بحث خودم به آن جا بدهم برمی‌گردم و می‌گویم آیا رفتار من در تجربه غلط بوده یا نه؟ اگر اشتباه نداشت، برمی‌گردم به شاکله نظری و تحلیل‌های نظریه‌ام را اصلاح می‌کنم؛ اگر دیدم این مشکل نداشت، برمی‌گردم استدلال‌هایش را بررسی می‌کنم و ببینم منطق تولید من مشکل داشته یا نه؟ اگر دیدم این مشکلی ندارد، برمی‌گردم و می‌گویم: آقای فقیه، این گزاره‌ای که برای من تولید کردید، در عینیت یک چیزی را نتوانسته تحلیل کند. لطف کن و دوباره برو و این‌دفعه خالص‌تر از معصوم تبعیت کن. اما فقیه درست در همینجا از شما می‌پرسد از کجا بروم، چگونه خالص‌تر کنم؟ و این تعارض مربوط به چه چیزی است؟ فقیه که نمی‌تواند صرفاً دنبال خلوص به طور کلی بیفتد. باید محل ایجاد مشکل را ببیند. این یعنی اثر می‌پذیرد و این البته ضعف فقیه نیست.کربلایی: مثلاً آقای بروجردی یا مرحوم شیخ انصاری توضیح می‌دهند که اگر می‌خواهید به دین عمل کنید، باید چگونه رفتار کنید و رابطه شما با جریان حاکمیت چگونه باید باشد. یا مثلاً مرحوم امام یک درکی می‌کند و می‌گوید آقا ببینید اتفاقات در عالم را، اسلام دارد منزوی می‌شود؛ اگر حکومت را در دست نگیرید اسلام منزوی می‌شود و از بین می‌رود. حالا امام که می‌خواست این گزاره جدید را تولید کند، آیا از گزاره‌های تجربی استفاده کرد برای تولید ولایت فقیهش؟ ابداً. استدلال‌های دینی‌اش را خالص تر کرد. امام به شدت غیور است نسبت به دین و از این دریچه به عالم نگاه می‌کند و می‌بیند فلان چیز و فلان چیز را نمی‌تواند انجام بدهد و دستش دارد بسته می‌شود و نسبت به این تاثیراتی که پذیرفته روی این‌ها عمل می‌کند و بعد اقدام می‌کند. اما تأثیراتی که فقیه از عالم تجربه می‌پذیرد، تاثیراتی نیست که محور تغییر مفاهیم باشد و همیشه تابع است. بله حتماً درک امام از دین درک ما از دین را ارتقاء داد نه اینکه کنار گذارده باشد. اما آیا ما به جهان صرفاً به عنوان مکانیسم می‌نگریم و تنها پرسشی که داریم کار کردن یا نکردن مکانیسم‌هاست؟ یا آنکه جهان منبع معرفت و جای آموختن است؟کربلایی: بله جهان یکی از منابع معرفت است و کارآمدی هم یکی از معیارهای صحت شما است؛ یعنی اگر کارآمد نبودید، یک جا اشکال دارد و باید آن را اصلاح کنید. اما چگونه اصلاح کنید؟ همه بحث ما این‌جاست.شما ابتدا به روش‌شناسی پرداختید و سوالی از من پرسیدید که شما علم را صرفاً ابزار می‌دانید و آیا هیچ نسبتی با واقعیت عالم ندارد؟ و با ذات امور که آیا علم مدعی ذات است؟ که ما در فرهنگستان اساساً نگاه ذات‌نگر نداریم؛ یعنی وقتی می‌گوید این چیست؟ می‌گویم اول بگو در چه منزلتی قرار دارد تا بگویم چیست. این قطعاً یک درونی دارد ولی کیفیتش از آن درون صرفاً به دست نمی‌آید. چون این واژه در اصطلاحات فرهنگستان نیست، باید معنا شود که منظور از ذات شیء چیست. ما همواره طرحی از ذات امور داریم که باید هر چقدر که می‌تواند بیشتر به آثار آن پایبند باشد. کلمه ذات هم یک کلمه کلاسیک فلسفه است. طرح ما از ذات مثل طرح ما از خودمان است. ما خودمان را روایت می‌کنیم تا بشناسیم، و باید بتوانیم امور را نیز روایت کنیم تا بشناسیم. حال البته بحث چیستیِ روایت مستوفاست.کربلایی: نه این را نمی‌پذیرم. چیز، خودش در رابطه شکل گرفته و در رابطه هم کیفیتش را نشان می‌دهد. اساساً شما وقتی با یک پدیده روبرو می‌شوید فارغ از هرگونه گزاره علمی درباره ذات آن و از طریق آثار آن است. این آثار از کجا می‌آید؟طرح ما از ذات امور، طرح ما از آینده آنهاست. اصلا چرا طرح ذات می‌کنیم؟ تا بتوانیم طرحی از آینده بزنیم و آن موقع است که من می‌توانم نسبت به چیز، رفتار و نسبتی اساسی اتخاذ کنم. یعنی آن ذات کشیدگی پیدا می‌کند و من می‌توانم با آن چیز آینده‌ای داشته باشم. کربلایی: این را چگونه انجام می‌دهید؟ چگونه از این ذات طرح می‌زنید؟ چگونه طرح ذات می‌کنید؟مدعی می‌شوم.کربلایی: خب ادعایش را چگونه توضیح می‌دهید؟بر آن ایستادگی می‌ورزم و شکست و پیروزی سخنم را می‌پایم تا حقیقت را دریابم. اما بر خلاف این رویکرد موضع فرهنگستان در قبال علوم جدید و از جمله علوم شناختی ذیل دیسیپلینِ «اخلاقِ علم» قرار می‌گیرد. بله شما همان‌گونه که می‌گویید مدعی ذات نمی‌شوید، و کسی که مدعی ذات نمی‌شود، نقدش به علوم ذیل اخلاق علم است؛ اخلاق علم طرحی است که برای علم می‌آید و چیزی ندارد جز برخی بایدها و نبایدهای بسیار دور از ماجرای علم. برای همین هم اخلاقیون مدعی علم نمی‌شوند و در برابر علوم منفعلند و حداکثر می‌توانند بگویند ما با علم مشکلی نداریم که خود این موضع یعنی قبول شکست. کربلایی: طرح فرهنگستان این‌گونه نیست. فرهنگستان می‌گوید محتوای علم متاثر از تصویری است که شما از آینده ارائه می‌دهید. به همین دلیل مدعی جهت داری علم و معرفت می شود و بیان می کند که علم قبل از تقسیم به صحیح و غلط تقسیم به حق و باطل دارد و هر دو امکان وقوع دارند. این تنها علم نیست که از افقی بر می‌خیزد، بلکه این خود علم است که آینده را می‌سازد و شکل می‌دهد و معنا می‌بخشد. آینده پیشینی نیست. این همان بحث ابتدای جلسه است در این باره که آیا این ما هستیم که امور را تداوم می‌بخشیم یا جهان نیز با ثبات و حقیقت و علمیتی که دارد امکان تداوم را به ما می‌دهد. کربلایی: بله. به آن معنا ذاتی که شما می‌فرمایید تاثیر می‌گذارد. آن معنای ذات را که شما می‌گویید ما با مفاهیم وصفی‌مان برای شیء توضیح می‌دهیم، که همانطور که فرمودید ذات، تنها لحظه اکنون نیست؛ بلکه آینده و حال و گذشته‌اش را توأمان می‌پوشاند. از همین جهت است که می‌گویم اگر آینده علوم شناختی اینگونه باشد اسلامی است و در غیر اینصورت از همین الان الحادی است. یعنی شما این‌گونه می‌گویید که اگر آینده علوم شناختی این‌گونه باشد که آگاهی و آزادی را افزایش بدهد، اسلامی است و اگر افزایش ندهد، غیر اسلامی است. این‌ها همان دستورهای اخلاق علم هستند. کربلایی: ببینید! علم سطوحی دارد که یک بخش آن تصور آینده و مطلوبیتی است که محقق برای تحقق آن گمانه پردازی می کند. در واقع علم پایی در واقعیت و پایی در مطلوبیت دارد و نمی توانید با صرف وقوع و اتفاقات واقع شده، گزاره علمی تولید کنید. سطوح دیگر علم از این مطلوبیت حاکم بر محقق متأثر می شود. وقتی که می‌گویم علم متاثر می‌شود یعنی چه می‌شود؟ نوع تاثیری که می‌پذیرد، در جنس مفاهیمی است که می‌خواهد حکایت کند. مفاهیم عوض می‌شوند.مسأله این است که علم بدون اینکه اثرگذار باشد نمی‌تواند اثرپذیر باشد. در پیگیری علم خودِ مفاهیم بنیادی مانند آگاهی و آزادی و... در طول زمان دستخوش تغییر می‌شود. این گونه نیست که بگوییم این‌ها ابزارهایی است صرفاً برای افزایش آزادی، بلکه علوم معنابخش مفاهیم بنیادی‌شان هستند و بدون علوم اساساً صحبت کردن از آن مفاهیم غیر ممکن است. وقتی که دوباره از این مفاهیم پرسش می‌کنیم، می‌توانیم از آن علم طرحی تازه بزنیم. تازه آنگاه است که ابزارهای‌مان شکل متفاوتی پیدا می‌کند. اما آنچه که شما نامش را آینده می‌گذارید همان اخلاق علم است. کربلایی: علم در دیدگاه ما متاثر می‌شود و این‌گونه نیست که بگوییم فقط اخلاق آن را محدود می‌کند. می‌گوییم چون آن علم از تصویر ما از آینده تاثیر گرفته، متاثر هم می‌شود. در سطح دیگر علم (سطح کلان و بررسی توازن های علم) هم به کمک مفاهیمی که می‌توانند روند تحولات علم را بر محور مطلوبیت های‌مان رصد کنند، موضوع تحقیق را توصیف می‌کنیم و اساساً همین را علم توصیف گر می دانیم. مثلاً سیاست، فرهنگ، اقتصاد و دیگر مباحث مربوط به جامعه مفاهیم وصفی‌اند و توصیف گر جامعه به عنوان یک کل در حال صیرورت هستند. اقتصادی که تابع سیاست تعریف می‌شود، مفهوماً غیر از اقتصادی است که سیاست تابع آن تعریف می‌شود. مثلاً وقتی اقتصاد محور حرکت جامعه قرار می‌گیرد، نگاه سرمایه محور می‌شود و سود در آن اصل است. آن موقع معنای سیاست تبدیل به ایمان و گرایش‌های اخلاقی می‌شود که معنای خاصی هم دارد. اما اقتصادی که تابع سیاست در حول ایمان تعریف می‌شود، اقتصاد مزرعه‌الآخرت است و در آن ایثار معنا دارد و آن چیزی که در آن ملاک قرار می‌گیرد، ایثار است و سود به معنای ایثار تعریف می‌شود و محتواها همه عوض می‌شوند.سیستم‌های متمرکز در جاهایی که سود محور است، کارتل‌های اقتصادی‌اند و سیستم‌های متمرکز در جاهایی که ایمان محور است، دولت است که می‌خواهد در مقابل جبهه کفر فرماندهی کند. این‌ها معانی متفاوتی دارند، یعنی معانی ثابتی ندارند و در منزلت‌شان معنی پیدا می‌کنند.البته باید اینجا پرسید که آیا مطالبه ایثار از جامعه به این ترتیب مستقیم و یکسره بیشتر یک رویکرد عقیم نیست؟ همان ناتوانی که اخلاق در برابر علم دارد. و همان پیشینی بودن آینده که گفته بودید. از همینجاست که بوجود آمدن کارتل‌های اقتصادی در غرب را یکسره توطئه و شر تحلیل می‌شود که این رویکرد هرگونه گفتگو با وضع غرب را ناممکن می‌کند. کربلایی: یکی از نکاتی که من در ذهنم بود برای این بحث، رویکرد مرحوم سید منیرالدین حسینی بود. ایشان می‌گوید مهم‌ترین کار من برای کنترل فرایند شناخت به عنوان ابزاری که می‌خواهم بسازم به اسم شبکه شناخت اجتماعی، این است که یک نظام مفاهیمی درست کنم که فضای شناختی بر محور آن شکل گیرد و بقیه تابع آن تعریف شوند و به کمک آن بتوان گفت که ادراک جامعه چه مقدار اسلامی و چه مقدار الحادی است تا من بتوانم به سمت اسلامی شدن هدایتش کنم. ابزارهای ارتباط با این نظام مفاهیم و وسایل ارتباطی که کیفیت انتقال اطلاعات را شکل می دهند همگی تابع این نظام مفاهیم شکل خواهند گرفت. در این‌جا درباره مغز هم باید صحبت کرد، کما اینکه درباره تکنولوژی‌های بصری و شنیداری هم باید صحبت کرد. اما اینها همگی به عنوان وسایل ارتباطی مد نظر قرار خواهند گرفت و شما اگر می‌خواهید فضای شناختی ایجاد شود که جامعه را به سمت اسلامی‌تر شدن ببرد، متغیر اصلی آن نظام مفاهیم است نه این وسایل ارتباطی.از وقتی که برای این نشست اختصاص دادید تشکر می‌کنم. امیدوارم دغدغه برگزاری این نشست در این باره که ما باید به نحوی اساسی به مقوله روی‌آوری به علوم و سیاست‌گذاری علم بنگریم معلوم شده باشد. ]]> مقاله ، يادداشت Sun, 03 Mar 2024 07:37:56 GMT https://www.foeq.ir/vdce.e8zbjh8wp9bij.html شكست نظام اِلحادی كمونيسيتی نتيجه حركت امام بود. https://www.foeq.ir/vdcc.0qsa2bqi0la82.html 💢 مرحوم استاد سید منیرالدین حسینی الهاشمی:شكست نظام اِلحادی كمونيسيتی نتيجه حركت امام بود.قبلاً توانسته بودند يك مغالطه‌ای ايجاد كنند كه اگر كسی خداپرست است بايد مظالم را قبول كند و اگر كسی بخواهد ظلم را نفی كند بايد دست از خدا بردارد. اين شديدترين مغالطه ابليس بود كه به وسيله شياطين انس و جن واقع شده بود. شکستن این مغالطه و اصلاح جهت‌گیری حیات بشری حاصل کار امام بود.۱۳۷۰/۷/۱۷ ]]> گفتگو ، گفتار Wed, 07 Feb 2024 09:53:57 GMT https://www.foeq.ir/vdcc.0qsa2bqi0la82.html سیر استعمار؛ تحقیر، تحبیب، انحلال https://www.foeq.ir/vdca.yn6k49nuu5k14.html «بدترین اسارت، اسارت فرهنگی است. استعمار برای ایجاد وابستگی فرهنگی، سیری را شروع می‌کند و آن را قدم به قدم پیش می‌برد...» استاد سید منیرالدین حسینی الهاشمی (ره)-1360جهت دسترسی به فایل pdf کل تصاویر، میتوانید آن را از طریق فایل ضمیمه در انتهای مطلب دانلود نمایید. ]]> مقاله ، يادداشت Tue, 02 Jan 2024 06:23:39 GMT https://www.foeq.ir/vdca.yn6k49nuu5k14.html تحولات در ریاضیات؛ لازمه کارآمدسازی علوم انسانی - اسلامی https://www.foeq.ir/vdcj.xevfuqe8vsfzu.html بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا و نبیینا محمد و آله الطیبیین الطاهرین المعصومین. اعوذبالله من الشیطان الرجیم و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. شهید دکتر فخری زاده؛ جمع بین علم و عملصحبت کردن درباره انسان‌‌‌های بزرگ طبیعتاً با سیر و وسعت وجودی که دارند یک مقدار مشکل هست ولی آنچه به خاطر معاشرت چندین ساله با دکتر شهید فخری زاده حداقل بر اساس کثرت برخوردها و معاشرت‌هایی که با مدیران و چه با علمای جامعه در این عمر کوتاه خودم داشتم می‌توانم نقل کنم این است که احدی را جامع جمیع صفات ایشان غیر از مقام معظم رهبری سراغ ندارم. یکی یکی را نام می‌برم که آیا در مجموعه ای کسی را سراغ دارید یا نه؟ مدیران ما یا مدیر هستند یا عالم هستند. اگر خیلی عالم هستند مدیریت ایشان خیلی قاطع نیست و خیلی مدیر نیستند اساساً و اگر بالعکس مدیر قاطعی هستند خیلی از جنبه ‌‌‌علمی قوی نیستند. حالا احیاناً اگر عالم هستند عالمان ما یا معمولاً به مبانی و فلسفه مطالب و موضوعات توجه دارند یا به کاربرد آن. آن‌ها که با مبانی کار دارند این قدر در مبانی غرق می‌شوند که خیلی کار به کاربرد آن ندارد یا آن‌ها که کاربردی نگاه می‌کنند خیلی کار به مبانی و به ریشه‌ها ندارند. ایشان مدیری قاطع و مقتدر در اداره و به تعبیر مقام معظم رهبری دانشمند ممتاز و برجسته بودند. فرمودند که واقعاً در هر موضوعی که وارد می‌شد هم تا عمق مبانی و ریشه‌ها می‌آمد و به فلسفه توجه می‌کرد و هم از این طرف تا کاربرد عینی آن مورد دقت ایشان قرار می‌گرفت. بین مبانی و کاربردها مرتب رفت و برگشت می‌کرد. این همه را ضمیمه کنید با تواضع فوق العاده به طوری که اگر شما در یک مجلسی احیاناً وارد می‌شدید خیلی نمی‌توانستید تشخیص بدهید که کدام یک از این‌ها ایشان هست و باز به همه این‌ها ضمیمه بفرمایید اخلاص فوق العاده ایشان را. ایشان کسی بود که در رسانه‌ها در داخل کشور شاید تا زمان شهادت برای مردم عادی جامعه یا حتی جمع فرهیختگان جامعه ناشناس بودند اما دشمن در سایت‌‌‌های خود می‌نوشت یکی از پنج مرد قدرتمند جهان و یکی از پانصد مرد قدرتمند جهان. دشمن ایشان را می‌شناخت و با این عظمت از ایشان یاد می‌کرد. آن مقداری که دشمن می‌شناخت بخش کوچکی از کارهای ایشان بود. مثلاً فرض کنید روی بحث هسته ای ایشان را می‌شناختند ولی فعالیت‌‌‌های علمی ‌ایشان بسیار فراتر از این بود. با همه این جلالت قدر علمی، ایشان به قدری مخلصانه عمل می‌کرد که اصلاً و ابدا دنبال هیچ آوازه و شهرت ‌‌‌علمی نبود حتی در حدی که بخواهد اسم او پای مطلبی بیاید. صبر پژوهشی باز یک نکته دیگر صبر پژوهشی ایشان و دقت ایشان بود که لازمه پژوهش استقامت و صبر داشتن است. لذا بر خلاف معمول مدیران که دنبال این هستند که اگر کاری می‌خواهد در زمان مدیریتشان شروع شود طوری باشد که بشود گزارش آن را آماده کرد که مثلا زمان مدیریت ما به ثمر رسید. اما ایشان اصلا دنبال این مسائل نبود و می‌دانست که کار پژوهشی کاری زمان بر و طولانی مدت است. یکی از جملات ایشان که تقریباً چند ماه قبل از شهادت اطرافیان ایشان به ما اصرار می‌کردند که زمان بدهید که کی کار شما تمام می‌شود. خیال می‌کردند که به نتیجه رساندن ریاضیات جدید مثل یک پروژه دانشگاهی است که ظرف یک مدت کوتاهی باید به نتیجه برسد. ایشان لبخندی زد و گفت که «این کار ممکن است که به عمر من و شما کفاف نکند ولی این کار باید انجام بگیرد.» ایشان با این دید به کار نگاه می‌کردند. جلسه اولی که ما خدمت ایشان رسیدیم؛ نه من ایشان را می شناختم و نه ایشان من را و نه حتی مرحوم ابوی (علامه حسینی ره) و نه مرحوم پدربزرگ (آیت الله سید نورالدین حسین الهاشمی) را نمی‌شناختند. بحث‌ها را هم به نظرشان نرسانده بودند. ما یک ساعت خدمت ایشان بحث ریاضیات را وارد شدیم. این هم به دلیل سؤالی که ایشان کردند که شما چه کار دارید می‌کنید، گفتم که روی ریاضیات کار می‌کنم. ایشان جریان را پیگیر شد و ما حدود یک ساعت خدمت ایشان گفتیم و ایشان این یک ساعت را کامل گوش کرد و بعد از یک ساعت به افراد در جلسه که معاونت پژوهش و همچنین قائم مقام ایشان بود، رو به ایشان کردند و گفتند که تصویب شد و ابلاغ شد. حالا نحوه مدیریت را ببینید ما اصلاً حرفی ارائه نکرده بودیم، پروپوزالی بیاوریم و پروژه ای عنوان کنیم، نیرویی بخواهیم و مبلغی درخواست کنیم، فقط یک گزارش ‌‌‌علمی داده بودیم که بحث ریاضیات این طور باید تغییر کند. خیلی برای ما عجیب بود که چه چیزی تصویب شد و چه چیزی ابلاغ شد. آقایان خندیدند و گفتند که منظور آقای دکتر این است که کاری نداشته باشید شما بروید مشغول شوید و ما حمایت می‌کنیم. از آن لحظه تا زمان شهادت علاوه بر حمایت مادی، حمایت معنوی فوق العاده ای نسبت به کار داشتند. همچنین وقت گذاری فوق العاده نسبت به کار داشتند. حمایت معنوی که می‌گویم هر کدام از این‌ها که من چند نمونه را فقط خدمت شما ذکر می‌کنم چه موتور جتی به تیم تحقیق کننده وصل می‌کند برای پیشرفت. بعد از مدتی که ما مشغول کار شده بودیم و کار را جلو می‌بردیم خدمت ایشان رسیدیم برای گزارش دادن پیشرف کار که پایان گزارش ایشان گفتند که من از اول می‌دانستم که این کار ریل گذاری صحیحی انجام شده است. باز یک مقدار جلوتر رفتیم جلسه ای بود شورای افراد مختلفی از متفکرین آنجا بودند پژوهشگران آنجا بحث را ارائه کردیم. اسفندماه بود که چهار هفته پشت سر هم بحث ما طول کشید و هر هفته دو ساعت بحث را ارائه می‌کردیم. ایشان یک جلسه خندیدند که آقای حسینی این دوستان می‌دانند که من در اسفندماه این قدر سرم شلوغ است که فرصت سر خاراندن ندارم ولی این قدر این بحث را مهم می‌دانم که هر چهار هفته مقید هستم از اول تا آخر جلسه بیایم شرکت کنم و بحث را ببینم. در مجموعه تحت حمایت ایشان یعنی الساجده‌لله کتاب‌‌‌های مختلفی در آمده است که یکی از آنها کتاب تحول در ریاضیات است. بدون اطلاع ما نمایشگاهی از کلیه کارها و پروژه‌هایی که زیر نظر ایشان داشت انجام می‌شد ترتیب داده شده بود و به معرض دید ایشان گذاشته بودند. ما آنجا حاضر نبودیم و بعدا قائم مقام ایشان گفتند که آقای دکتر فخری زاده تمام نمایشگاه را بررسی کردند و بعد به من رو کردند که «آقای کریمی‌ تمام این‌ها یک طرف و بحث ریاضیاتی که حسینی می‌گوید یک طرف. این قابل مقایسه با این‌ها نیست.» گذشت بعد از مدتی جلسه ای خدمت ایشان رفتیم گزارش بدهیم. وقتی که گزارش من از پیشرفت کار تمام شد. ایشان لبخندی زد و یک حکایت گفتند. «زمانی روستایی اطراف دماوند خشکسالی شد و تمام چشمه‌ها و قنات‌ها خشک شد. یک سرهنگی آمد و گفت اینجای کوه را بشکافید اینجا که آب است. گفتند خشکسالی است و آبی نیست. گفت بروید بشکافید. رفتند کندند و گفتند هر چه کندیم اینجا آب نیست. ما که می‌گوییم اینجا خشکسالی است. این فرد گفت که من با دو چشم خودم می‌بینم که از اینجا آب سرازیر می‌شود اینجا را بروید بشکافید. رفتند شکافتند از آنجا چشمه ای سرازیر شد که سالیان سال است که آن روستا از این آب سیراب است. بعد گفتند که من با دو چشم خودم می‌بینم که این راه به نتیجه می‌رسد.» با این نوع برخورد ایشان طبیعتاً ما هم تمام همت و تمام وقت خود را گذاشتیم که کار را به جلو ببریم. الحمدلله رب العالمین به فضل و عنایت خدای متعال که این از خلوص ایشان و از همت و از نفس خالصانه ایشان و دعای خیر ایشان بوده است نه از ما. قابل فهم بودن بحث به دلیل خاستگاه عینی مباحثدورترین نقطه به ذهن مردم برای اینکه جهت داری بخواهد اثبات شود شاید بحث ریاضی باشد. بحث‌‌‌های فرهنگستان که سخت است و فلسفه هم که سخت است و ریاضیات هم که سخت است در این صورت فلسفه ریاضی فرهنگستان را هیچ کسی نباید بفهمد ولی واقعاً به امداد الهی و با خلوص نیتی که ایشان وارد کار شد و پشتوانه کار قرار گرفت بحث‌هایی تولید شد که احدی نگفت نمی‌فهمم و مبهم است یا این‌ها چه حرف‌هایی است، فارسی است ولی نمی‌فهمیم. احدی چنین حرفی را نزد. در حالی که بحث از فیلسوفان علم گرفته تا اساتید برجسته ریاضیات و اساتید مختلف حوزه و دانشگاه حتی کسانی که ریاضیات بلد نبودند تا دانشجویانی که تازه ریاضیات خوانده بودند تا طلابی که مثلاً بحث ریاضی ندیده بودند تا فیلسوفان حوزه و افراد مختلف به ایشان ارائه شده است. هیچکدام اینکه بگویند بحث گنگ است یا مبهم است رخ نداد. یک علت این بود که در سایه خلوص نیت ایشان و به امداد الهی ما همان راهی را که مرحوم ابوی برایشان اتفاق افتاده را پی گرفتیم. ایشان اول کار نیامده بود به مبانی برسد بلکه اول کار دنبال این بودند که راه پیاده سازی اسلام در عینیت را به دست آورند. این هم در پی فرمایشات حضرت امام ره در درس نجف بود که بنا به فرمایش امام ره برای ایشان سؤال بوده است که کجا کار مشکل هست و کجای اسلام به دست نیامده است که برویم به دست بیاوریم1. بعد از مدتی ایشان متوجه اقتصاد می‌شوند. در آن زمان ـ الان هم همین طور است ولی آنزمان پررنگ تر بوده که ـ اقتصاد نقطه ای بوده که وصل به عینیت جامعه می شود به پیاده شدن اسلام در جامعه شود. طبیعی است که نباید ابتدای کار در مبانی برویم بلکه اول باید با مردم و جامعه و حتی قشر فرهیخته در رابطه با عینیت صحبت کرد و نشان داد که اشکال در کجا است. در ابتدا دنبال تولید فلسفه، ریاضیات و ‌‌‌علوم دیگر نیستم. حالا اگر این اشکال را می‌خواهیم برطرف کنیم ‌‌‌علمی که می‌خواهد پاسخگو باشد علوم انسانی است. علوم انسانی را بعضی قبول ندارند که باید عوض شود و بیشتر روی آسیبی که در جامعه رخ می‌دهد متمرکز هستند که با ایشان باید در عینیت وارد بحث شد. ولی اگر بگوییم نیازمند تحول علوم انسانی است بسیاری از مراکز به این مطلب می‌پردازند و ما تنها نیستیم. اما نکته این است که اگر بتوانید به دستگاه محاسباتی متصل شوید می‌توانیم سطح تفکر جامعه را یک قدم از اینکه فقط صرفاً به علوم انسانی بخواهند بپردازند بالا ببرید. دستگاه محاسباتی هم طبیعتاً دو بخش دارد هم بخش کیفی دارد و هم بخش کمی. بخش کیفی می‌شود روش و منطق. بخش کیفی، ریاضیات است. اگر به پذیرش رسید که ریاضیات، تحول لازم دارد آن وقت می‌توانیم بگوییم که لازمه این تحول، تغییر فلسفه این علوم هست. ما همین راه را جلو رفتیم و همین باعث شد که تا حد زیادی ـ نمی‌خواهم بگویم همه قبول کردند ـ همه اذعان به گویا بودن بحث کردند. آن چیزی که ما در بحث ریاضیات از مرحوم استاد علامه حسینی ره یاد گرفته بودیم و به عنوان مبانی کار دستمایه کار ما بود باعث شد که توانستیم یک قدم جلو بیاییم. وقتی می گوییم ریاضیات باید تغییر کند تغییر به معنای توسیع آن است نه به معنی نسخ؛ مانند انقلاب کوپرنیکی در کیهان شناسی. لازمه این توسیع این است که بتوانید مبانی و مفاهیم پایه ریاضیات جدیدی را پی ریزی کنید؛ یعنی باید بتوانید مفاهیم پایه جدیدی در هندسه و نظریه اعداد جدید تحویل بدهید. تا قبل از تحولات ریاضیات جدید، شما اعداد حقیقی، اعداد طبیعی، حسابی، صحیح نسبی و گویا و گنگ را داشتید که این مجموعه را اعداد حقیقی می‌گفتند. این ظرفیتی برای محاسبات ایجاد می‌کند که در طول تاریخ ایجاد شده است. اما اگر به این بسنده می‌کردید هیچ کدام از وسایل الکترومغناطیس را نمی‌توانستید بسازید. چون تا قبل از این شما فقط یا رسانا یا نارسانای جریان الکتریکی داشتید. وقتی می‌خواهید وسائل الکترونیکی تولید کنید به ماده ای نیاز است به نام نیمه رسانا. یعنی اگر این طرف جریان الکتریکی قرار بگیرد آن طرف دریافت کنید ولی بالعکس این عمل انجام نگیرد. این نیاز به یک دستگاه محاسباتی دیگری دارد. در دستگاه اعداد حقیقی نمی‌توانید این محاسبه را انجام بدهید لذا نظریه ای به نام اعداد مختلط پایه گذاری می‌کنید که اعداد آن دو بخشی است یک بخش حقیقی است و یک بخشی موهومی. چرا موهومی می گویند؟ چون در دستگاه اعداد حقیقی زیر رادیکال هیچ وقت نمی‌تواند منفی باشد ولی در اعداد مختلط قسمت دوم جزئی است که ضریبی از √(-۱) قرار می‌گیرد و این در مباحث الکترونیک جواب می‌دهد. این را که خدمت شهید فخری زاده عرض کردم ایشان فرمودند که دقیقاً در مکانیک کوانتوم هم با محاسبه جزء موهومی‌ می‌توانیم جلو برویم و این مطلب را تأیید کردند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ۱. مضمون فرمایش حضرت امام این بود که فضلای جوان برای بعد از پیروزی و استقرار حکومت اسلامی بر اساس دین فکر کنند. ضرورت تحول در ریاضیات متناسب با امور جامعه اسلامیوقتی لازمه تحول در فیزیک تحول در دستگاه محاسباتی بود به این معنا که توسیع پیدا کند تا بتواند مسائل جدید را محاسبه کند متناظر با این زمانی می‌توانید محاسبات امور مربوط به جامعه ‌‌‌اسلامی را دقیق و درست انجام دهید که توسیع در ریاضیات در دستگاه محاسباتی انجام بدهید. کلیه علوم از جمله تصمیم گیری‌‌‌های کلان اجتماعی اگر بخواهد ناظر به عالم عینیت باشد چون در عالم عینیت شما کیف بدون کمّ ندارید برای حرکت از یک نقطه به نقطه دیگر باید کمیت آن را هم بدانید. یعنی باید معادله انتقال تحویل دهید. هم اکنون هم در علوم غربی معادله انتقال را تحویل می‌دهند. مثلاً درباره تصمیم گیری در مذاکرات بین آمریکا و شوروی سابق برای پیمان محدودیت موشک‌‌‌های بالستیک مثل پیمان سالت دو آیا این صرفا یک مذاکره عادی و امضای قرارداد است؟ خیر، قبل از آن کارشناسان می‌نشینند و محاسبات ریاضی انجام می‌دهند. محاسباتی انجام می‌دهند که تصمیم گیران را به این برسانند که قرارداد باید امضا شود و این فقط در یک قرارداد هم نیست و تمام مذاکراتی که انجام می‌گیرد این وجود دارد. با همین محاسبه بررسی می‌کنند و به این نتیجه می‌رسند که کودتای مخملی و انقلاب مخملی در کشورهای جمهوری‌‌‌های شوروی و بلوک شرق راه بیندازند و آن را از هم بپاشانند و نتیجه هم می‌گیرند. کما اینکه در مذاکرات‌ها هم نتیجه می‌گیرند به بازی برد برد انجام می‌دهند هم شوروی در پیمان سالت دو به نتیجه می‌رسد و برنده می‌شود هم آمریکا. این محاسبات را برای ما هم انجام می‌دهند. به وسیله نفوذ محاسباتی که در اذهان کارشناسان ما به این شکل که این را برایشان علم تجلی دادند و اینکه روش ‌‌‌علمی این است. محاسبات ‌‌‌علمی این جوری انجام می‌گیرد. این را باور کردند و متخصصین ما نیز محاسبات خود را همین‌طور انجام می‌دهند که البته به شکست می‌انجامد. مثلاً می‌گویند که می‌خواهیم بازی برد برد کنیم؛ می‌خواهیم با امریکا مذاکره کنیم و تحریم‌ها برداشته شود و رفاه برای جامعه بیاید و چرخ سانتریفیوژها بچرخد و چرخ کارخانه‌ها هم بچرخد. مردم اینها را گزاره‌‌‌های کیفی می‌بینند اما با کمی دقت متوجه حرف‌‌‌های ریاضی آن هم می‌شوید. بازی برد برد شکلی از نظریه بازی‌‌‌ها (گیم تئوری) است که خودش شاخه‌ای از ریاضیات کاربردی است. این نظریه نشان می‌دهد که در شرایطی که کنشگران عرصه سیاست و اقتصاد می‌خواهند تصمیم بگیرند در خلأ نیستند و وقتی که تصمیم می‌گیرند رقبایشان هم تصمیم می‌گیرند. پس چه کنیم که هر کدام به منافع خود برسند و نتیجه برد برد باشد. آیا این یک نظریه پیش پا افتاده است؟ خیر، این نظریه ای است که بعداز جنگ جهانی تا الان هفده دانشمند روی آن جایزه نوبل گرفتند (نه جایزه صلح و ادبیات که به هر ضد انقلابی می‌دهند.) و دانشگاه‌‌‌های معتبر دنیا روی آن دوره دکترا و پسادکترا دارند. اما اگر این قدر معتبر است چرا در ایران جواب آن بازی که به نام برد برد باشد وقتی برمی‌گردند خود آن‌ها که امضا کردند می‌گویند باخت برد؛ می‌گویند خسران مطلق و تقریباً هیچ به دست نیاوردیم. آقای سیف رئیس بانک مرکزی پشت تریبون این را گفت. زیرا همان گونه که شما با اعداد حقیقی نمی‌توانستید دستگاه‌‌‌های الکترونیکی بسازید دستگاه محاسباتی ریاضی که برای جامعه کفار ـ جامعه ای که به ایمان الهی معتقد نیست و تحت ولایت الهیه نیست ـ جواب می‌دهد برای جامعه ای که انقلاب کرده و خواسته تحت ولایت الهیه قرار بگیرد جواب نمی‌دهد. و اگر جواب نمی‌دهد شما باید یک دستگاه محاسباتی دیگری بسازید. نظریه اعداد طاق‌دار مصداقی از تحول مفهوم عدد از همین جا اولین چیزی که شروع می‌شود این است که نظریه اعداد جدیدی باید تحویل بدهید. چه طور آن‌ها برای ساخت وسایل الکترونیکی مجبور شدند که اعداد مختلط بسازند، شما برای محاسبات تصمیم گیران جامعه دینی مجبور هستید که «نظریه اعداد طاق‌دار» را بسازید. اعداد طاق دار اعدادی است که خودش به تنهایی معنا نمی‌دهد بلکه عددی است که میزان تأثیر آن زمانی روشن می‌شود که شما معین کنید که ذیل چه کاری است و ولایت آن در چیست و تولی آن در چه حد است و تصرف آن چگونه است. این منجر به محاسباتی می شود که یک مسئول می تواند در تصمیم گیری نقطه زنی کند. اگر این خوب برای جامعه تبیین شود و نشان داده شود که ضعف محاسباتی باعث شکست‌‌‌های چندین ساله جامعه دینی بوده است به این گونه که مدیران جامعه وقتی می‌خواستند تصمیم بگیرند به فرامین امامین جامعه در مقابل مدیریت ‌‌‌علمی اتهام مدیریت شعاری می‌زدند که می گفتند «ما جامعه را طبق محاسبات ‌‌‌علمی به جلو می‌بریم، دست از شعار بکشید و جام زهر بنوشید و بگذارید که ما جامعه را ‌‌‌علمی اداره کنیم.» منظور ایشان از ‌‌‌علمی اداره کردن این بود که محاسبات آن باید ‌‌‌علمی باشد. اما محاسبات ‌‌‌علمی چه طوری است؟ امثال نظریه گیم تئوری و نحوه محاسبه آنها به ما دیکته می‌کند که باید قطعنامه ۵۹۸ را امضاء کنیم. این محاسبات به ما دیکته می‌کند که باید برویم مذاکره مستقیم کنیم و برجام را امضا کنیم. این محاسبات به ما دیکته می‌کند که نباید ناو آمریکایی را بزنیم. این‌ها همه حاصل دستگاه محاسباتی است که آن‌ها را به عنوان علم برای جامعه متخصصین ما جلوه دادند. اگر این را ‌‌‌علمی دیدیم دیگر فرامین مقام معظم رهبری و مرحوم حضرت امام را شعار تلقی می‌کنیم. اما اگر روشن شد که نه اینکه شما می‌گویید ‌‌‌علمی نیست باید سراغ محاسبات دیگری برویم. چرا؟ چون همین جور که اعداد حقیقی در حیطه الکترومغناطیس و کوانتوم جواب نمی‌داد و مجبور بودید که بروید دستگاه محاسباتی دیگری اختراع کنید تا بتوانید محاسباتی که انجام می‌دهید درست باشد و بتواند این تکنولوژی‌‌‌های روز را بسازید، پس اگر بخواهید جامعه دینی را اداره کنید این دستگاه محاسباتی جواب نمی‌دهد و نیازمند محاسبات دیگری هستید. این به معنای این نیست که ریاضیات کلاً دور ریخته شود کما اینکه ریاضیات جدید که آمده است باعث نشده است که شما نسبت به محاسبات روزمره خود ریاضیات قدیم را کنار بگذارید. اگر می‌خواهید اینجا را سنگفرش کنید با همان ریاضیات اقلیدوسی محاسبات را انجام می‌دهید و نمی‌آیید انتگرال بگیرید و سطح زیر منحنی را محاسبه کنید. ولی اگر ابزار دقیق می‌خواهید بسازید برای محاسبه دقیقه، نیاز به ریاضیات جدید دارید. صحبت ما هم این است که برای محاسبات عادی جامعه همان ریاضیات قدیم خوب است. حتی برای ساخت ابزار متعارف صنعتی لازم همین ریاضیات موجود خوب است ولی اگر برای محاسبات تصمیم گیری‌‌‌های کلان اقتصادی، اجتماعی، سیاسی جامعه دینی می‌خواهید نقطه زنی کنید این دستگاه‌های محاسباتی جواب نمی‌دهد. باید دستگاه محاسباتی دیگری بیاورید. این چسباندنی نیست که بگویید پارامتری دیگر هم مثل ایمان اضافه می‌کنیم. در دستگاه ریاضیات قدیم یک پارامتر دیگری به نام حرکت به آن نچسبانید بلکه اعداد جدیدی را پایه گذاشتید و هندسه و ریاضیات جدیدی را تحویل دادید. یعنی عدد دیگر آن عدد نیست. آن موقع عدد شما تک بود و الان زوج مرتب یا در شکل کامل آن سه گانه مرتب است. آن موقع صفحه رهای اقلیدسی بود الان صفحه جهت دکارتی است. آن موقع خط شما خط ترسیمی ‌بود الان خط شما خط معادله ای است. پس اگر این تغییرات در مفاهیم پایه باعث شد که بر اساس آن ریاضیات برداری و آنالیز توابع مختلف را پایه گذاری کنند اینجا هم چسباندنی نیست و باید تحول در مفهوم عدد و سایر مفاهیم پایه رخ دهد. چون به برخی از دوستان که این بحث را می‌گفتم می گفتند یک پارامتر هم به معادلات اضافه می‌کنیم به نام ایمان. گفتم این چسباندنی نیست؛ این باید در ذات عدد ـ همان طور که آن‌ها در ذات عدد حرکت را آوردند ـ بیاید. دیفرانسیل و انتگرال با عدد عادی که حرکت را در آن چسبانده باشید نمی‌تواند جور باشد. بلکه باید مفهوم عدد را از عدد تکی در بیاورید و به یک زوج مرتب تبدیل کنید تا نشان دهید که به صورت طول و عرض ربطی دارد تغییر می‌کند. تا وقتی که عدد را تکی می‌بینید و به ذات آن نگاه می‌کنید مثل نقطه ای است که به ذات آن نگاه می‌کنید نه طول دارد و نه عرض و نه ارتفاع و نه می‌توانید پیشرفتی برای آن ببینید. اگر در عدد بخواهید ایمان بالله را بیاورید، ایمان به معاد را بیاورید، توحید را بیاورید، نبوت را بیاورید باید یک عدد جدیدی تعریف کنید. در این صورت باید عدد طاق دار را تعریف کنید. مثلا وقتی می گویید ۲۸ می‌گویم ذیل چه طاقی است و ولایت آن در چه درجه ای است و تولی آن چه شکلی است و تصرف آن چه شکلی است که من بفهمم که قدرت اثر این در عالم خارج چه قدر است. ممکن است که این به اندازه دو تا واحد اثر داشته باشد و ممکن است که به اندازه ۶۴ واحد اثر داشته باشد. این بسته به این است که شما به من بگویید که این تشکیل یافته از چه ولایت، تولی و تصرفی است. اما آیا این کافی است؟ خیر. این را دقت کنید: شما اگر بنویسید ۴ که تشکیل شده باشد از دو ضربدر دو ضربدر یک، نقطه اثر آن در عالم خارج با چهاری که تشکیل شده باشد از چهار ضربدر یک ضربدر یک متفاوت است. در ریاضیات بحثی است در تجزیه اعداد به اعداد اول، اعداد را می‌شکاندیم تا جایی که برود به عدد اول برسیم که غیر از به خودش و یک قابل تقسیم نباشد ولی خیلی ترتیب آن مهم نبود اگر می‌شکاندیم به سه و دو و شش می‌شکاندیم فرقی نمی‌کرد که می‌گفتیم سه ضربدر دو یا بگوییم دو ضربدر سه. اما اینجا مهم است. اگر چهار است دقیقاً شکست آن یعنی تجزیه به ولایت، تولی و تصرف آن و ترتیب این‌ها میزان اثرگذاری این عدد در عالم خارج را معین می‌کند. آن وقت باید بتوانید محاسباتی که برای آن می‌نویسید و جمع و ضرب آن و تقسیم آن و تفریق آن به گونه ای متمایز با اعمال ریاضی موجود باشد. این منجر به این می‌شود که در محاسبات خود دقیقاً بتوانید نقطه زنی کنید. یعنی بتوانید قبل از رفتن برای مذاکره، محاسبات را بنویسید و نشان آقایان بدهید که طبق محاسبات ‌‌‌علمی دارید می‌روید باخت برد انجام بدهید. اگر محاسبات ‌‌‌علمی جلوی ایشان گذاشتید طبیعی است که هیچ کسی نمی‌خواهد خود را بدنام تاریخ کند که بگوید که من می‌دانستم می‌بازم می‌خواستم بروم برای کشور ورشکستگی بیاورم. ولی وقتی که این دستگاه محاسباتی را نداشته باشید شما صرفا شعار می‌دهید. امتداد بخشی فلسفه اسلامی این بحث علاوه بر پایه‌‌‌های ریاضی که به مفاهیم پایه ریاضیات می‌رساند ناظر به مبنای فلسفی هست که چگونه باید فلسفه ‌‌‌اسلامی را امتداد بخشی اجتماعی کنیم. حضرت آقا فرمودند که امتداد بخشی حکمت متعالیه خیلی از بزرگان خیال کردند که باید بروند اصل‌ها را بردارند بگردند دنبال اینکه ببینند فلسفه اقتصاد، فلسفه سیاست و فلسفه جامعه شناسی در آن به وجود می‌آید یا نه. تلاش‌هایی هم کردند و بعد هم مجبور شدند بگویند که از این چیزی در نمی‌آید. در حالی که حضرت آقا می‌فرمایند که «امتداد بخشی اجتماعی حکمت صدرایی» و امتداد بخشی یعنی توسیع. اگر چیزی را می‌خواهید امتداد بدهید باید بزرگتر کنید که این به معنی تحول است اما نه تحول ناسخ، بلکه تحول توسیعی فلسفه است. تحول توسیعی چون تحول است ممکن است که مبنا عوض شود یعنی حتماً تحول است و نگرش روشی عوض شود و مفاهیم پایه عوض شود اما امتداد آن باشد. با این تفسیر فلسفه نظام ولایت امتداد بخش فلسفه حکمت متعالیه است. امتداد بخش اجتماعی حکمت متعالیه است اما ما هیچ وقت خود را امتداد بخش کانت، دکارت، هگل و امثال آن نمی‌دانیم. چون آن‌ها هیچ کدام نمی‌خواستند پرستش خداوند را تئوری پردازی کنند اما جناب ملاصدرا می‌خواسته که پرستش خداوند را تئوری پردازی کند و خیلی هم موفق شده است. لذا تا قبل از انقلاب ‌‌‌اسلامی توانستند علمای ما عقاید نظری افراد را با همین هدایت کنند و سرپرستی کنند. بعد از انقلاب زمانی که شما می‌خواهید این را امتداد بخشی اجتماعی کنید نیاز هست که توسیع دهید. این توسیع اصلاً و ابدا نمی‌چسبد به اینکه شما بخواهید بگویید که برچسب زده شود که شما امتداد بخش هگل هستید امتداد بخش کارت هستید و دکارت هستید و امثال آن چرا؟ چون هیچ کدام از آن‌ها نمی‌خواستند قواعد پرستش خداوند را در امور چه ذهنی و چه عینی تئوری پردازی کنند ولی جناب ملاصدرا این را کار خواسته است بکند پس ما امتداد او هستیم نه امتداد دیگران. این تا مبانی فلسفی هم پیش می‌آید اما هیچ ضرری نسبت به اینکه بخواهد بگوید من فلسفه دیگری هستم ندارد بلکه ادامه آن هست. در این راستا کتاب‌‌‌های مختلفی نوشته شد هم کتاب بحث ریاضیات و هم چند کتاب دیگر مثل «تنگه احد معاصر» و بحث «حلقه مفقوده علوم انسانی» که این و دو تا کتاب دیگر در رابطه با آسیب شناسی عینیت اول نوشته شد که نشان داده شود که اول مشکل جامعه چه هست و چگونه می‌شود این مشکل را جلو برد. بعد آمدیم مبانی را یکی یکی شروع به مدون کنیم که از جمله دوستان عزیز ما حاج آقای خاکی و حاج آقای طاهری و برخی دیگر از دوستان ما بحث فلسفه حرکت ‌‌‌اسلامی را مدون کردند و فلسفه نظام ولایت را مقایسه کردند در سه بخش «نسبت بین وحدت و کثرت» و «نسبت بین و زمان و مکان» و «نسبت بین اختیار و آگاهی» و نسبت بین آن و فلسفه مشاء و فلسفه اشراق و فلسفه حکمت متعالیه و این را به چاپ رساندیم. بعد از آن باز تحقیقات ادامه پیدا کرد. این وسط مهم ترین فاجعه ای که رخ داد هوشیاری دشمن نسبت به نقش شهید عزیز ما شهید فخری زاده بود که ایشان را از جامعه ‌‌‌اسلامی گرفتند و واقعاً پشتوانه ‌‌‌علمی و اجرایی قوی ای از کشور دریغ شد. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.جهت دسترسی به صوت، میتوانید آن را از فایل ضمیمه در انتهای مطلب دانلود نمایید. ]]> گفتگو ، گفتار Sat, 30 Dec 2023 07:38:02 GMT https://www.foeq.ir/vdcj.xevfuqe8vsfzu.html جلسه نقد قبل از چاپ کتاب «فلسفه اصول مبتنی بر مبانی کلامی استاد میرباقری» https://www.foeq.ir/vdci.5azct1arubc2t.html بسم الله الرحمن الرحیماللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن عدوهم.جلسه نقد قبل از چاپ کتاب «فلسفه اصول مبتنی بر مبانی کلامی استاد میرباقری» در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۲ برگزار شد.در ابتدای جلسه حجة الاسلام عبدالهی گزارش کوتاهی از ایده ای که در این کتاب دنبال کرده اند را ارائه دادند. ایشان فرمودند که سرچشمه مباحث فلسفه اصول آبشخور از علم کلام دارد لذا ایده محوری این کتاب هم همین نکته است که اگر تلقی از دین تکامل بخشیده شود می توان امتداد آن را در بحث شریعت شناسی دنبال کرد. خروجی این مرحله می شود بحث از حکم و اضلاع حکم. در بخش دوم و بعد از ارتقای حکم باید به دنبال این بود که با چه قواعدی می توان چنین حکمی را استنباط کرد.بعد از گزارش کوتاه جناب آقای عبداللهی، حجة الاسلام علی اکبریان به ارزیابی کتاب پرداختند. ایشان در ابتدا نقاط قوتی برای کتاب برشمردند و بعد وارد نقدهایی درباره کتاب شدند.ایشان فرمودند که از آنجا که مطالب منتشر شده از تفکر مرحوم سیدمنیرالدین حسینی و استاد میرباقری بسیار کم است، لذا از اولین امتیازات این کتاب این است که قدمی در راستای انتشار دیدگاه های منسوب به این تفکر است.امتیاز دیگر این کتاب خود موضوع آن است. فلسفه اصول جزو مهم ترین مباحثی است که برای توسعه و تنقیح بیشتر علم اصول نیازمند آن هستیم.امتیاز دیگری که می توان برای آن برشمرد ابتکار در ساختار آن است. این کتاب از ساختار کلیشه ای در فلسفه علوم استفاده نکرده است؛ بلکه با یک مبنای خاصی ساختار معقول و بدیعی ارائه داده اند. البته همین ساختار در برخی از موارد قابل ارتقا است ولی به هرحال ساختار قوی و محکمی دارد و یکی از نقاط امتیاز کتاب محسوب می شود.نقطه قوت دیگر کتاب ادبیات روان و گویای کتاب است که مراد گوینده را به خوبی بیان کرده و قلم شیوای آن انسان را به مطالعه کتاب وامی دارد.سپس ایشان به نقد کتاب پرداخته و فرمودند که باید توجه داشت که این جلسه نقد کتاب است نه نقد تفکر استاد میرباقری یا مرحوم استاد حسینی؛ لذا آنچه در ادامه بیان می شود مطالبی در نقد کتاب است نه نقد اندیشه اساتید.ایشان فرمودند که نکات ریز و درشتی در این کتاب وجود دارد که هنگام مطالعه یادداشت کرده و برای مولف فرستاده ام؛ لکن مطالب مهمی که می توان بیان کرد از این قرار است:اولین نکته در این کتاب ارتباط آن با اندیشه استاد میرباقری است. از آنجا که ادعای نویسنده در این کتاب این است که فلسفه اصول را بر مبنای استاد میرباقری طراحی کرده است باید ارتباط آن با اندیشه استاد کاملا روشن باشد؛ در حالی که بسیار مبهم است.گاهی کتاب به صورت تقریر است که کل کتاب منسوب به استاد می شود و گاهی استاد تقریظی بر کتاب می نگارند تا انتساب ان را به استاد روشن کنند ولی در این کتاب نه آدرس مشخصی به مطالب استاد بیان شده و تقریظی در کار است. لذا خواننده در نمی یابد که کدام مطالب از استاد و کدام از نویسنده است.نکته دوم در ارزیابی کتاب این است که استدلالی برای مدعیات بیان نشده است. این اشکال در کل این کتاب وجود دارد؛ از دین شناسی تا شریعت و تخاطب شارع، دلیلی برای مدعای موجود در کتاب بیان نشده است. در برخی از موارد هم که به آیات و روایاتی استناد شده است، یادداشت کرده ام که دلالت بر مدعا ندارد. وانگهی به نظر می رسد که در سراسر کتاب، تکرار جای استدلال را گرفته است. یعنی یک مطلب چند بار تکرار می شود و بعد اینطور بیان می شود که «بر اساس آنچه اثبات شد، اینچنین است» درحالی که در مطالب قبلی هم استدلالی بیان نشده است.باید توجه داشت که در این کتاب گزارش یک مدعا و طرز تفکر بیان نشده است که گفته شود نیازی به بیان استدلال ها نیست؛ بلکه مولف این کتاب مدعی اثبات مطالب علمی مختلف و ترتب ثمرات بر آن مطالب است.از اشکال های کلان دیگری که می توان آن را مغالطه نامید این است که مولف فقه را فقه اکبر دانسته و تفقه را فهم کل دین دانسته و تفقه در احکام که در مباحث فقها مطرح می شود و در اصطلاح به آن فقه اصغر گفته می شود را اینطور نقد کرده است که در مقایسه با آن فقهی که بایسته است که از روایات استنباط شود، کوچک است. در حالی که در واقع آنچه بایسته دانسته شده با آنچه مقایسه شده دو مطلب است. یعنی فقه عملیه در مقایسه با معنای دیگری از فقه کوچک دانسته شده است در حالی که اگر بخواهد فقه به این گستردگی با تفقه مقایسه شود باید علاوه بر فقه مصطلح به اخلاق و اعتقاد هم اشاره شود و با همه این موارد مقایسه شود.به صورت کلی انتساب برخی دیدگاه ها به کل فقها در این کتاب به درستی انجام نشده است. به گمان نویسنده فقها کل نظام سرمایه داری را امضا کرده و مبنای عمل قرار داده اند و تنها بخش های کوچکی از آن را غیر قابل قبول می دانند درحالی که اصلا اینطور نیست.یکی از موارد دیگری که در موارد متعددی در کتاب به فقها استناد داده شده این است که فقه موجود رابطه خدا و عبد را رابطه عبد و مولای عرفی می داند؛ سپس مولف به این فضای فکری فقها اشکال گرفته است که باید رابطه از معنای ولایت گرفته شود و از آنجا که ولایت در همه رابطه های بشر جاری است پس همه گزاره های دین مولوی هستند!درباره این بحث دو مسئله باید شفاف شود؛ یکی اینکه اگر ولایت خدای متعال شامل همه شوون بشر است اثبات نمی کند که همه گزاره های دین مولوی باشند. زیرا خدای متعال می تواند با گزاره های ارشادی هم مولویت و سرپرستی کند. دوم اینکه همین رابطه عبد و مولای بشری را می توان در همین ولایت فقیه و قانون گذاری فعلی هم تبیین کرد. یعنی همین فضای قانون گذاری فعلی و فضای قانونی شریعت را با مولا و عبد عرفی می توان تحلیل کرد و اشکالی متوجه فقها نمی شود.از مباحث مبنایی دیگر این کتاب مبنای دین شناسی آن است که دو اشکال کلی درباره آن می توان بیان کرد؛ یکی اینکه گاهی دین به ولایت و شریعت و گاهی به الوهیت ولایت شریعت و گاهی به الوهیت جریان ولایت تعبیر شده است که تفاوت این موارد در کتاب روشن نیست. اشکال دوم این است که مولف در مقابل ادعای خودش فرموده است که دیگران دین را مجموعه ای از گزاره ها دانسته اند. درباره این مطلب نیز می توان گفت که اولا باید مستند شود و انتساب آن به وحی روشن شود که آیا دین گزاره است یا جریان ولایت و ثانیا تفاوت دیدگاه خود با دیگران را تبیین کند. یعنی دیگران همه آنچه درباره خدای متعال بیان شده است را دینی می دانند و محتوای گزاره ها را دین می دانند نه خود گزاره را و ایشان هم که دین را گزاره نمی دانند همان ها را دین می دانند. تفاوت این دو ادعا کجا روشن می شود؟ضمن اینکه اگر دین گزاره باشد به راحتی می توان آن را به دیگران منتقل کرد و نظر هر شخصی را راجع به دین ارزیابی کرد، حال آیا اگر دین الوهیت یا جریان ولایتی باشد که در خارج وجود دارد، چگونه می توان دیدگاه های مختلف درباره آن را ارزیابی کرد؟ یعنی اگر دین گزاره نیست بلکه نفس الوهیت است چگونه می توان راجع به آن تفاهم کرد؟پنجمین اشکالی که استاد علی اکبریان بیان کردند خلط بین ولایت تکوینی و ولایت تشریعی بود. ایشان فرمودند که از دیگر مباحثی که در این کتاب خلط شده است ولایت تکوینی و تشریعی است. چه درباره خدای متعال و چه درباره معصومین علیهم السلام. بلکه گاهی با ولایت فقیه و آن با حکومت اسلامی خلط شده است. ایشان با مفهوم «در امتداد» همه این مباحث را بایکدیگر خلط کرده اند. در امتداد یکدیگر بودن، یک مفهوم لیز و مبهمی است که خواننده را به فهم مطلب نزدیک نمی کند.ایشان در ادامه فرمودند که حال که این تفکر قدمی در راستای اندیشه خود گذاشته است باید با ادبیات مشترکی با دیگران تفاهم کند. ادبیاتی که مختص به صاحب تفکر باشد اگر به درستی منتقل نشود قابل تفاهم نخواهد شد. یعنی یا باید از اصطلاح دیگران استفاده شود و یا مقارَن با اصطلاحات دیگران شود. البته در این کتاب گاهی با آیت الله مددی تقارب شده است که این موارد از امتیازات خوب کتاب است ولی در بسیاری از موارد اینگونه نیست.از مباحث دیگری که به نظر می رسد کمی قضاوت منصفانه ای درباره فقه موجود نشده است بحث از واجبات کفائیه است. ایشان به شدت فقه موجود را فقه فردی معنی کرده است در حالی که در همین فقه بسیاری از مباحث حکومتی و اجتماعی وجود دارد. مثلا ایشان لشکر را به عنوان یک سنخ واجب جدیدی بیان کرده اند درحالی که فعل لشکر با واجب کفائی نیز قابل توضیح است. وانگهی اگر با واجب کفائی تبیین نشود مشکلاتی پدید خواهد آمد که قابل حل نیست. مثلا مولف در تبیین حکم لشکر فرموده اند که حکم سطوحی پیدا می کند؛ ولی اجتماعی تکلیفی دارد و مابقی مکلفین هم باید تولی کنند؛ درحالی که اگر فرض شود که فقیه کاری که وظیفه اوست -مثل تولید موشک- را انجام ندهد بر مکلفین همچنان به صورت واجب کفائی واجب است که این کار را دنبال کنند.نکته دیگر در این کتاب این است که آرای اصولیین به صورت مفصل و خوب تبیین شده است اما مطالب مرحوم سیدمنیرالدین به خوبی تبیین نشده است. در حالی که توقع از این کتاب کاملا عکس این مطلب است. یعنی اگر مطلب مرحوم استاد حسینی را کاملا توضیح داده بودید و مطالب دیگران که در کتب ایشان آمده را کمتر تفصیل می دادید بهتر بود.در ادامه جناب حجة الاسلام یحیی عبداللهی در مقام پاسخ به اشکالات فرمودند که نکاتی که در ارزیابی کتاب بیان شده بسیار ارزشمند است و حتی اگر الان پاسخی توسط بنده بیان شود، نشان از این دارد که متن کتاب گویای مدعیات نبوده است.سپس ایشان به اولین اشکال پرداخته و فرمودند که اشکال انتساب کتاب به استاد میرباقری وارد است و دلیل این اشکال هم این است که این کتاب از اندیشه استاد متاثر است و نوآوری هایی هم داشته است ولی باید این دو کاملا از هم تفکیک شود.سپس درباره اشکال تکرار و عدم بیان استدلال ها فرمودند که تمرکز این کتاب بر مدعای اصلی آن که دین شناسی است استوار شده است. این مبنا هم در پایان نامه نگارنده که با راهنمایی و مشاوره استاد میرباقری و برنجکار نگاشته شده مفصلا به این بحث پرداخته شده و استدلال هایی برای آن بیان شده است؛ لکن در این نوشتار خلاصه ای از مقاله ای که از مباحث پایان نامه نگاشته شده، آورده شده است و از آنجا که خیلی مطالب خلاصه شده استدلال ها از دست رفته است. لذا باید تکمیل شود.نکته چهارمی که تفاوت بین این اندیشه و اندیشه های دیگر است. شریعت در نگاه رایج یا اعم از اعتقادات اخلاق احکام است و یا خصوص احکام شریعت دانسته شده است. در حالی که در این اندیشه جریان ولایت خدای متعال بر مؤمنین که از مجرای ائمه علیهم السلام عبور می کند، اساس دین است. یعنی دو جریان ولایت در عالم وجود دارد که یکی جریان ولایت اولیاء طاغوت است و دیگری جریان ولایت اولیاء الهی است که اساس دین هم همین جریان ولایت است.نکته دیگر تفاوت بین فقه مطلوب و فقه موجود است؛ در این کتاب سعی شده است که این نکته بیان شود که روش به حجیت رسیده ای که در استنباط احکام فرعی به کار برده می شود در علم اخلاق و کلام استفاده نشده است. لکن استاد هم در پاسخ این نکته را بیان کردند که حجت در کلام و اخلاق متفاوت با فقه است لذا باید این نکته را پذیرفت که این علوم هم دینی هستند و تفقه در دین کرده اند لکن روش این علوم با روش تفقه در احکام فرعی متفاوت است.تصاویر جلسه ]]> رویداد Thu, 21 Dec 2023 11:28:14 GMT https://www.foeq.ir/vdci.5azct1arubc2t.html